چهارشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۹۸
عرفان پهلوانی
« به نام او که زیباست و زیبایی را دوست دارد »
عرفان پهلوانی
تولد : قم – 1365
1. دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی – دانشکده¬ی هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکز
2. کارشناس رشته¬ی نمایش ، بازیگری – دانشگاه آزاد اسلامی اراک – 1388
3. انجام پژوهش « تکنیک¬های ایجاد خنده در مخاطبان هنرهای نمایشی » به عنوان پایان¬نامه¬ی نظری دوره¬ی کارشناسی با راهنمایی استاد « دکتر امیر حسن ندایی »
4. چاپ کتاب « آش کالباس » ؛ شامل : الف) فیلم¬نامه¬ی کوتاه میدان ب) نمایش¬نامه¬ی یونجه گلاسه پ) نمایش¬نامه¬ی آش کالباس ت) نمایش¬نامه¬ی پارک جنگلی 1 ث) نمایش¬نامه¬ی پارک جنگلی 2 ج) درآمدی بر نقد تئاتر – چاپ اول : قم 1385
5. نویسنده¬ی نمایش¬نامه¬ها و فیلم¬نامه¬های :
الف) نمایشنامه¬ی « یونجه گلاسه » – 1383
ب) نمایشنامه¬ی « آش کالباس » - 1383
پ) نمایشنامه¬ی « پارک جنگلی 1 و 2 و 3 » - 1384تا1387
ت) فیلم¬نامه¬ی کوتاه « میدان » - 1383
ث) فیلم¬نامه¬ی کوتاه « پویا » - 1386
ج) بازنویسی فیلم¬نامه¬ی کوتاه « فرش و عرش » - 1386
چ) نمایشنامه¬ی « پرستوها در فصل سرما به سرزمین¬های گرمسیر و در فصل گرما به سرزمین¬های سردسیر مهاجرت می¬کنند » - 1389
6. نویسنده¬ی وبلاگ « با ربط و بی ربط » : www.ba-bi.blogspot.com - از سال 1383
7. نویسنده¬ی گزارش¬های : الف) دولت آباد – 1383 ب) چهار راه رفته – 1384 پ) نامه¬ای از خدا – 1384 و ...
8. نویسنده¬ی داستان¬های : الف) گنه کرد در بلخ آهنگری ، به شوشتر زدند گردن مسگری – 1381 ب) خر ما از کرگی دم نداشت – 1381 پ) خواستگاری – مهر 1386
9. نویسنده¬ی : الف) درآمدی بر نقد تئاتر – آذر 1384 ب) درآمدی بر اسطوره – خرداد 1385 پ) مشاهده – مهر 1387 ت) رادیو و نمایش رادیویی – دی 1387 و ...
10. بازی در نمایش¬ها و فیلم¬های :
الف) بازی در نمایش « واقعه در واقعه » - کارگردان : رضا ابوذر – تالار غدیر قم ، دانشگاه آزاد اسلامی قم ، دانشگاه امیرکبیر تهران – 1381
ب) بازی در نمایش « تبعیدی » - کارگردان : خلیل ا... خسروبیگی – تالار آوینی دانشگاه آزاد اسلامی اراک – اردیبهشت 1385
پ) بازی در نمایش « عزیز مایی » - کارگردان : بهادر ابراهیمی – تالار شریف دانشگاه آزاد اسلامی اراک – خرداد 1385
ت) بازی در نمایش « مردی که می¬خواست مرد بماند » - کارگردان : سحر جمالی – تالار میرجعفری دانشگاه آزاد اسلامی اراک – 18 مردادماه 1388 [پایان¬نامه¬ی عملی دوره¬ی کارشناسی]
ث) بازی در نمایش « روزیست خوش » - کارگردان : محمد یوسفی – دانشکده¬ی سینما تئاتر / 7 تیر 1389- خانه¬ی کوچک نمایش / 4 شهریور 1389
ج) بازی در فیلم تلویزیونی « نذری دیگر » - کارگردان : حجت ذیجودی – شبکه¬ی 1 – اردیبهشت 1381
چ) بازی در سریال « سفر عشق » - کاگردان : محسن دلاوری – شبکه¬ی نور – آبان 1381
ح) بازی در برنامه¬ی « جنگ جوان » - شبکه¬ی 3 و شبکه¬ی نور – 1380
خ) بازی در فیلم کوتاه « از غبار تا زلال » - کارگردان : رضا ابوذر – 1382
د) بازی در فیلم کوتاه « فرش و عرش » - کارگردان : عرفان پهلوانی ، حسین نادری – مرداد 1386
ذ) بازی در نمایش « فرشتگان بر فراز شهر » - کارگردان : غزاله رشیدی و نوید جهان¬زاده - تالار برج آزادی - بیست و نهمین جشنواره¬ی بین¬المللی تئاتر فجر و اسفند 1389
ر) بازی در نمایش « آیا می¬شناسید راه شیری را ؟ » - کارگردان : سحر جمالی - خانه¬ی کوچک نمایش - 25 خرداد 1390
11. کارگردان نمایش¬های :
الف) « انتظار با بوی نرگس » – تالار غدیر قم ، 31 شهریور 1381 – تالار بعثت قم ، 5 تا 7 آذر 1383 – برنده¬ی جایزه¬ی جوان¬ترین کارگردان و بهترین بروشور از نخستین جشنواره¬ی تئاتر دفاع مقدس استان قم
ب) « روباه حیله¬گر و خرس زودباور » – مدارس ابتدایی استان قم ، 1381 – اثر برگزیده¬ی جشنواره¬ی تئاتر مدارس ابتدایی دخترانه¬ی استان قم [مربی مدرسه¬ی ابتدایی دخترانه]
پ) « یونجه گلاسه » - تالار مهر حوزه¬ی هنری تهران ، 1383
ت) « آش کالباس » - تالار بعثت قم ، 15 شعبان 1385 شمسی – برنده¬ی جایزه¬ی اول نمایش¬نامه نویسی و سوم بازیگری از سومین جشنواره¬ی تئاتر طراوت
ث) نمایش عروسکی « فیل خودخواه » - تالار اداره¬ی آموزش و پرورش استان قم ، اسفند 1385 [مربی مدرسه¬ی ابتدایی پسرانه]
ج) کارگردان هنری فیلم کوتاه « فرش و عرش » - مردادماه 1386
چ) « جمعه با پدر بزرگ » - مهدکودک راهیان رشد تهران ، 17 اسفند 1389 - [مربی مهدکودک]
ح) « پرستوها در فصل سرما به سرزمین¬های گرمسیر و در فصل گرما به سرزمین¬های سردسیر مهاجرت می¬کنند »
12. مجری برنامه¬های :
الف) سمینار پژوهشی « شناخت انواع موسیقی » [با حضور دکتر ساسان فاطمی] – تالار بعثت قم ، 21 مرداد 1384
ب) مراسم اختتامیه¬ی جشنواره¬¬ی تابستانی انجمن راه نوین – تالار بعثت قم ، 31 شهریور 1385
13. جوان¬ترین کارگردان تئاتر استان قم – [نمایش « انتظار با بوی نرگس » - نخستین جشنواره¬ی تئاتر دفاع مقدس استان قم – تالار غدیر قم ، 1381]
14. جوان¬ترین نمایش¬نامه نویس استان قم – [نمایش¬نامه¬ی « یونجه گلاسه » - 1383]
15. به دست آوردن رتبه¬ی اول علمی رشته¬ی نمایش ، بازیگری در مقطع کارشناسی دانشگاه آزاد اسلامی اراک در نیم¬سال اول و دوم سال تحصیلی 85 – 1384 و نیم¬سال اول و دوم سال تحصیلی 86 – 1385 و نیم¬سال اول و دوم سال تحصیلی 87 – 1386
16. نویسنده¬ی اثر برتر مسابقه¬ی مقاله نویسی نیروی انتظامی استان قم با موضوع « اعتیاد » - 1381
17. الف) چاپ گزارش « نامه¬ای از خدا » در ماه¬نامه¬ی فرهنگی-اجتماعی « دیدار آشنا » - شماره¬ی 85 – مهر 1386
ب) چاپ نوشته¬ی « دیدار با نوه¬های عموی بابام در دهکده¬ی جهانی » در ماه¬نامه¬ی فرهنگی-اجتماعی « دیدار آشنا » - شماره¬ی 93 – خرداد 1387
پ) چاپ نوشته¬ی « غربت سادگی » در ماه¬نامه¬ی فرهنگی-اجتماعی « دیدار آشنا » - شماره¬ی 94 – تیر 1387
18. انجام پژوهش « مجموعه گفت¬وگوهای آسیب¬شناسی تئاتر دانشگاهی » با برخی مدرسان رشته¬ی نمایش در دانشگاه¬ها
19. انتشار گفت¬وگوی « جای خالی تعریف تئاتر مذهبی » در سایت « ایران تئاتر » و روزنامه¬ی « جوان » - فروردین 1385
20. موسس گروه فرهنگی هنری چشمه – 1381
21. دبیر « خانه¬ی چشمه¬ی روشن » [NGO] - از سال 1383
22. نماینده¬ی فدراسیون ادبی – هنری استان قم در مجمع ملی جوانان – سال 1384
23. پژوهش¬گر « بنیاد پژوهش و نگارش » - از سال 1384
24. نماینده¬ی « فرهنگ هنرمندان معاصر » در استان قم – از سال 1384
25. عضو شورای تخصیص بودجه و اعتبارات سازمان ملی جوانان استان قم – سال 1384
26. عضو خانه¬ی کتاب ایران ( اهل قلم ) - از مهرماه 1387
27. شرکت در چهاردهمین و پانزدهمین دوره¬ی کتاب سال دانشجویی با کتاب « آش کالباس » - 1386 و 1387
28. شرکت در دومین دوره¬ی انتخاب آثار برتر ادبیات نمایشی ایران با نمایش¬نامه¬ی « آش کالباس » در بخش نمایش¬نامه¬های کوتاه – اختتامیه : تالار بتهوون خانه¬ی هنرمندان ، 15 دی¬ماه 1386
29. شرکت در سیزدهمین هفته¬ی فیلم ، عکس و فیلم¬نامه¬ی استان قم با فیلم¬نامه¬ی « پویا » در بخش فیلم¬نامه – اختتامیه : تالار غدیر قم ، 7 دی 1386
30. دبیر سرویس « نقد و گفت¬وگو » ی سایت « هنر تئاتر » - سال 1387
31. تحصیل در مقطع کارشناسی رشته¬ی « مهندسی کشاورزی – آب » به مدت 2 ترم – دانشگاه آزاد اسلامی گرمسار ، سال تحصیلی 1384 – 1383
32. فعالیت در زمینه¬ی تئاتر از سال 1378
33. ویراستاری کتاب « رازهای طراحی – صفحه¬آرایی – بررسی 50 پروژه¬ی واقعی » - نوشته¬ی «رونی جی مور » - جهاد دانشگاهی واحد هنر – 1388
34. شرکت در چهاردهمین دوره¬ی پایان¬نامه¬ی سال دانشجویی – 1389
35. تدوین دوره و تنظیم ریزمحتوا و طرح درس دوره¬های آموزشی زیر در جهاد دانشگاهی هنر :
الف) گزارش¬نویسی با رویکرد ادبی و هنری – 1389
ب) راه¬کارهای نقد و تحلیل فیلم و تئاتر – 1389
پ) خنده و تکنیک¬های ایجاد خنده در مخاطبان هنرهای نمایشی و دیداری – 1389
36. شرکت در چهارمین جشنواره¬ی بین¬المللی فارابی – 1389
37. پذیرش بدون آزمون در دوره¬ی کارشناسی ارشد – ویژه¬ی ممتازین دوره¬ی کارشناسی – 22 مهر 1389
38. الف) انتشار نوشته¬ی « بد بود، خوب بود، بد نبود اما ... » ( درآمدی بر نقد تئاتر ) در سایت آژانس خبری روز ( www.dayna.ir ) / گروه فرهنگ و هنر – 10 آذر 1389
ب) انتشار نوشته¬ی « تاثیر مشاهده و دریافت بر بازی خوب بازیگر » ( مشاهده ) در سایت آژانس خبری روز ( www.dayna.ir ) / گروه فرهنگ و هنر – 14 آذر 1389
پ) انتشار نوشته¬ی « معلول یک تئاتر فقیر » ( نگاهی به وضعیت نمایشنامه¬خوانی در ایران ) در سایت آژانس خبری روز ( www.dayna.ir ) / گروه فرهنگ و هنر – 19 آذر 1389
ت) انتشار گفت¬وگوی « ما در تاریخ محبوس شده¬ایم » ( گفت¬وگو با رامتین خداپناهی ) در سایت آژانس خبری روز ( www.dayna.ir ) / گروه فرهنگ و هنر – 30 آذر 1389
39. شرکت در دوازدهمین جشنواره¬ی جوان خوارزمی – 1389
40. چاپ « مقدمه¬ای بر نقد تئاتر » در فصل¬نامه¬ی علمی تخصصی آفرینه - شماره¬ی 1 - بهار 1390
سهشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۹۰
به مناسبت نهمین سال¬روز کارگردان شدنم ... !!!
« به نام یزدان پاک »
به مناسبت نهمین سال¬روز کارگردان شدنم ... !!!
فصل گرم شانزده سالگی بود، شهر پدری، قم. شور و نشاط جوانی و انگیزه¬ی یافتن پاسخ برای پرسشی از زندگی مرا شورانده بود تا دل به یاری پروردگارم بربندم و همت به اجرای نمایش « انتظار با بوی نرگس » گمارم ...
آقایان ( شاید از سر دل¬سوزی ... !!! ) بارها در گوشم خواندند: جوانی ... کار تو نیست ... نمایشنامه¬ی سنگینی است ... ما خواستیم این نمایش را به اجرا رسانیم و نتوانستیم ... و ... آقایان تشویقم نکردند ... پلاتو ( محل تمرین ) در اختیارم نگذاردند ... از هر چه داشتند و می¬توانستند دریغ کردند ... و سنگ¬ها انداختند و سنگ¬ها انداختند ...
اما خدایم یارم بود و گروهی مهربان همراهم و نمایش « انتظار با بوی نرگس » 31 شهریور 1381 شمسی در « نخستین جشنواره¬ی تئاتر دفاع مقدس استان قم » به اجرا درآمد ...
در آیین پایانی همان جشنواره، نمی¬دانم از سر اجبار بود یا حق¬السکوت ( شاید هم تشویق ... !!! ) « جایزه¬ی جوان¬ترین کارگردان تئاتر استان قم » را به من اهدا کردند.
به گواه بسیاری که آن روزها تماشاگر آن جشنواره بودند، باید جایزه¬های دیگری هم به این نمایش می¬دادند که ندادند: جایزه¬ی بازیگری، جایزه¬ی طراحی صحنه و جایزه¬ی موسیقی. اما آقایان این جایزه¬ها را پیشکش دوستان خود کردند ...
از آن روزها تا این روزها آقایان دریغ نفرمودند و سنگ¬ها انداختند و سنگ¬ها انداختند ...
و من این روزها از پس 9 سال به هوای آن روزها می¬نگرم؛ به سرخوشی¬ای که می¬گفت بر سر پلکان پیش¬رفت ایستاده¬ام و باید پله¬ها را با شتاب پشت سر گزارم ...
و من امروز اینم ... و کمم و باید بیش¬تر و بهتر می¬بودم ...
عرفان پهلوانی
28/6/1390
به مناسبت نهمین سال¬روز کارگردان شدنم ... !!!
فصل گرم شانزده سالگی بود، شهر پدری، قم. شور و نشاط جوانی و انگیزه¬ی یافتن پاسخ برای پرسشی از زندگی مرا شورانده بود تا دل به یاری پروردگارم بربندم و همت به اجرای نمایش « انتظار با بوی نرگس » گمارم ...
آقایان ( شاید از سر دل¬سوزی ... !!! ) بارها در گوشم خواندند: جوانی ... کار تو نیست ... نمایشنامه¬ی سنگینی است ... ما خواستیم این نمایش را به اجرا رسانیم و نتوانستیم ... و ... آقایان تشویقم نکردند ... پلاتو ( محل تمرین ) در اختیارم نگذاردند ... از هر چه داشتند و می¬توانستند دریغ کردند ... و سنگ¬ها انداختند و سنگ¬ها انداختند ...
اما خدایم یارم بود و گروهی مهربان همراهم و نمایش « انتظار با بوی نرگس » 31 شهریور 1381 شمسی در « نخستین جشنواره¬ی تئاتر دفاع مقدس استان قم » به اجرا درآمد ...
در آیین پایانی همان جشنواره، نمی¬دانم از سر اجبار بود یا حق¬السکوت ( شاید هم تشویق ... !!! ) « جایزه¬ی جوان¬ترین کارگردان تئاتر استان قم » را به من اهدا کردند.
به گواه بسیاری که آن روزها تماشاگر آن جشنواره بودند، باید جایزه¬های دیگری هم به این نمایش می¬دادند که ندادند: جایزه¬ی بازیگری، جایزه¬ی طراحی صحنه و جایزه¬ی موسیقی. اما آقایان این جایزه¬ها را پیشکش دوستان خود کردند ...
از آن روزها تا این روزها آقایان دریغ نفرمودند و سنگ¬ها انداختند و سنگ¬ها انداختند ...
و من این روزها از پس 9 سال به هوای آن روزها می¬نگرم؛ به سرخوشی¬ای که می¬گفت بر سر پلکان پیش¬رفت ایستاده¬ام و باید پله¬ها را با شتاب پشت سر گزارم ...
و من امروز اینم ... و کمم و باید بیش¬تر و بهتر می¬بودم ...
عرفان پهلوانی
28/6/1390
یکشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۰
سالاد روشن¬فکری با سس لاله¬زاری
« به نام او »
سالاد روشن¬فکری با سس لاله¬زاری
نگاهی به اجرای نمایش « حکم » با کارگردانی « مصطفی عبداللهی »
درآمد
اسفند 89 بود که از استاد گران¬سنگم «سعید ساحلی» دعوت کردم تا از تمرین نمایشی که با تلاش چند ماهه¬ی گروه خوبم آماده کرده بودیم دیدن و مرا چون همیشه راهنمایی فرماید. نمایش «پرستوها ...» از نزدیک به سی تابلو ریخت یافته بود و پس از پایان نمایش آقای ساحلی گفتند شما که چندین تابلوی بسیار زیبا را آفریدید، کاش مابقی تابلوها را نیز به همان زیبایی کار می¬کردید ... در جای جای اجرای نمایش «حکم» این سخن آقای ساحلی در گوشم زنگ می¬زد و با خود می¬اندیشیدم که ای کاش «مصطفی عبداللهی» همه¬ی لحظه¬های نمایشش را هم¬چون آن لحظه¬هایی می¬آفرید که تماشاگران را هیجان¬زده کرد و از لذت بهره¬مند ساخت، مانند لحظه¬ی چسبیدن عکس به پشت پاول و ...
ادامه
به روایت بیش¬تر کلاس¬ها و کتاب¬های کارگردانی نمایش، نخستین وظیفه¬ی کارگردان انتخاب درست و هوشمندانه¬ی نمایشنامه است. مصطفی عبداللهی با انتخاب نمایشنامه¬ی حکم نوشته¬ی «نیکلای اردمان» این وظیفه را سرفرازانه به انجام رسانده است. نمایشنامه¬ای که با دیدن اجرایش، گر چه می¬توان بر حذف برخی زیاده¬گویی¬های آن اندیشید؛ اما برترین ویژگی آن از دیدگاه ضرورت است: هم¬خوانی اثر با دگرگونی¬های امروز جهان. برخاستن مردم روبه¬روی حاکمان دیکتاتور در چندین کشور زمین. و قصه¬ی حکم هم به رویارویی جنبشی مردمی می¬پردازد در برابر روسیه¬ی دیکتاتوری و ... قصه و سخنی از دیروز، آشنا و هم¬خوان با امروز. شاید پیروی همین اندیشه بود که مصطفی عبداللهی تصویر چشمانی برآمده از آسمان¬خراش¬های شهری امروزین را در سراسر اجرا بر پرده¬ی انتهای صحنه¬اش تابانده بود تا ما را دعوت کند که نگاهی افکنیم بر دیروزی که بسیار به امروز مانند است ...
اما آن¬چه به اجرای این نمایش ضربه می¬زد و آزاردهنده بود، ناهماهنگی¬های میان اجزای اثر بود که نمایش را به «سالادی روشن¬فکری با سس لاله¬زاری» مانند می¬کرد. اجرای متنی چنین روشن¬گرانه گاهی در فضاسازی¬ها، بازی¬ها، شوخی¬ها و ... رو به سوی اجرایی لاله¬زاری می¬نهاد. این ناهماهنگی¬ها را از تابلوی آغاز نمایش می¬توان واکاوید. تابلویی که گر چه با مفهوم کلی اثر بی¬ارتباط نبود، اما ضرورت وجودی¬اش و ارتباط منطقی¬اش با ادامه¬ی نمایش چندان توجیه¬پذیر نیست و به گمان من نه تنها نمایش بی این تابلو نیز به کفایت حرفش را می¬زد، بهتر است این اندک تماشاگر کم¬حوصله¬ی امروز تئاتر ایران را با این زیاده¬گویی¬ها نیازاریم و از کف ندهیم.
جای دیگری که این ناهماهنگی¬ها رخ می¬نمودند، در نظر نگرفتن توانای بدنی برخی بازیگران با طراحی حرکت¬های موزون در تابلوهای آغاز و پایان نمایش و نیز طراحی حرکت و میزانسن در شماری از لحظه¬های اجرا بود. آن¬چنان که ناگفته پیداست میان تربیت و توانایی بدنی بازیگران ایرانی با بسیاری از دیگر کشورها به ژرفی تفاوت وجود دارد. بررسی علل این تفاوت خود فرصتی دیگر را می¬خواهد. در چند ماه گذشته با اجراهایی روبه¬رو شده¬ام که گروه اجرایی (همانند گروه نمایش حکم) به سختی تلاش بر آن داشتند که به تقلید از فلان گروه پرفرمنس یا بهمان سیرک یا ... حرکت¬هایی را اجرا کنند که توانایی لازم و کافی برای انجام آن¬ها را نداشتند و نه تنها من تماشاگر را به زیبایی و معنا نمی¬رساندند بلکه یا به خنده می¬انداختند یا نگران سلامت خود می¬ساختند. و از یاد نبریم که اندک تماشاگران این روزهای تئاتر ایران که بیش¬تر اهالی خود تئاتر هستند، پرشمار از فیلم¬های اجراهای آن سوی آب بهره¬مندند و به آسانی به «Mezzo» و «Arte» دست¬رسی دارند و از توانایی بدنی آن گروه¬ها آگاهند.
ناهماهنگی دیگر میان اجزای نمایش حکم، ناهماهنگی میان توانایی بازیگری بازیگران و نیز جنس بازی آن¬ها بود. سویی «منیژه گلچین» پرتجربه با توانایی بدنی و بیانی لازم و از همه مهم¬تر بهره¬مند از «آن» بازیگری.
سوی دیگر «ناصر عاشوری» که گرچه تلاش داشت در لحظه¬هایی از اجرا توانایی بیانی خود را به رخ بکشاند، اما نقشی کمیک را آن¬چنان اندوه¬بار بازی کرد که فرصت خنده را از تماشاگر ستاند و در لحظه¬های رویارویی با خانم گلچین بیش¬تر کاستی¬های خود را آشکار ساخت؛ کاستی¬ای که به گمان من برآمده ار این نکته بود که آقای عاشوری بیش¬تر تکیه بر علم بازیگری می¬زد تا «آن» بازیگری ...
و سوی دیگر «امیرعباس توفیقی» که با بهره¬گیری از علم و آن بازیگری شیرین و هوشمندانه بازی کرد و تماشاگر را با خود همراه ساخت.
سوی دیگر «لیدا جداییان» و «محمود منصوری¬نژاد» که با بازی سرد و بی¬روح خود ضربه¬های مهلکی بر پیکر نمایش می¬زدند و سوی دیگر «محمد ساربان» که گویا تجربه¬های سالیان خود را به¬کار نگرفت و ما را از آن¬ها بهره¬مند نساخت و سوی دیگر «علی¬رضا مدنی»، از خوش¬نامان تئاتر اراک، که حضوری دل¬پذیر داشت ...
عرفان پهلوانی
18/6/1390
سالاد روشن¬فکری با سس لاله¬زاری
نگاهی به اجرای نمایش « حکم » با کارگردانی « مصطفی عبداللهی »
درآمد
اسفند 89 بود که از استاد گران¬سنگم «سعید ساحلی» دعوت کردم تا از تمرین نمایشی که با تلاش چند ماهه¬ی گروه خوبم آماده کرده بودیم دیدن و مرا چون همیشه راهنمایی فرماید. نمایش «پرستوها ...» از نزدیک به سی تابلو ریخت یافته بود و پس از پایان نمایش آقای ساحلی گفتند شما که چندین تابلوی بسیار زیبا را آفریدید، کاش مابقی تابلوها را نیز به همان زیبایی کار می¬کردید ... در جای جای اجرای نمایش «حکم» این سخن آقای ساحلی در گوشم زنگ می¬زد و با خود می¬اندیشیدم که ای کاش «مصطفی عبداللهی» همه¬ی لحظه¬های نمایشش را هم¬چون آن لحظه¬هایی می¬آفرید که تماشاگران را هیجان¬زده کرد و از لذت بهره¬مند ساخت، مانند لحظه¬ی چسبیدن عکس به پشت پاول و ...
ادامه
به روایت بیش¬تر کلاس¬ها و کتاب¬های کارگردانی نمایش، نخستین وظیفه¬ی کارگردان انتخاب درست و هوشمندانه¬ی نمایشنامه است. مصطفی عبداللهی با انتخاب نمایشنامه¬ی حکم نوشته¬ی «نیکلای اردمان» این وظیفه را سرفرازانه به انجام رسانده است. نمایشنامه¬ای که با دیدن اجرایش، گر چه می¬توان بر حذف برخی زیاده¬گویی¬های آن اندیشید؛ اما برترین ویژگی آن از دیدگاه ضرورت است: هم¬خوانی اثر با دگرگونی¬های امروز جهان. برخاستن مردم روبه¬روی حاکمان دیکتاتور در چندین کشور زمین. و قصه¬ی حکم هم به رویارویی جنبشی مردمی می¬پردازد در برابر روسیه¬ی دیکتاتوری و ... قصه و سخنی از دیروز، آشنا و هم¬خوان با امروز. شاید پیروی همین اندیشه بود که مصطفی عبداللهی تصویر چشمانی برآمده از آسمان¬خراش¬های شهری امروزین را در سراسر اجرا بر پرده¬ی انتهای صحنه¬اش تابانده بود تا ما را دعوت کند که نگاهی افکنیم بر دیروزی که بسیار به امروز مانند است ...
اما آن¬چه به اجرای این نمایش ضربه می¬زد و آزاردهنده بود، ناهماهنگی¬های میان اجزای اثر بود که نمایش را به «سالادی روشن¬فکری با سس لاله¬زاری» مانند می¬کرد. اجرای متنی چنین روشن¬گرانه گاهی در فضاسازی¬ها، بازی¬ها، شوخی¬ها و ... رو به سوی اجرایی لاله¬زاری می¬نهاد. این ناهماهنگی¬ها را از تابلوی آغاز نمایش می¬توان واکاوید. تابلویی که گر چه با مفهوم کلی اثر بی¬ارتباط نبود، اما ضرورت وجودی¬اش و ارتباط منطقی¬اش با ادامه¬ی نمایش چندان توجیه¬پذیر نیست و به گمان من نه تنها نمایش بی این تابلو نیز به کفایت حرفش را می¬زد، بهتر است این اندک تماشاگر کم¬حوصله¬ی امروز تئاتر ایران را با این زیاده¬گویی¬ها نیازاریم و از کف ندهیم.
جای دیگری که این ناهماهنگی¬ها رخ می¬نمودند، در نظر نگرفتن توانای بدنی برخی بازیگران با طراحی حرکت¬های موزون در تابلوهای آغاز و پایان نمایش و نیز طراحی حرکت و میزانسن در شماری از لحظه¬های اجرا بود. آن¬چنان که ناگفته پیداست میان تربیت و توانایی بدنی بازیگران ایرانی با بسیاری از دیگر کشورها به ژرفی تفاوت وجود دارد. بررسی علل این تفاوت خود فرصتی دیگر را می¬خواهد. در چند ماه گذشته با اجراهایی روبه¬رو شده¬ام که گروه اجرایی (همانند گروه نمایش حکم) به سختی تلاش بر آن داشتند که به تقلید از فلان گروه پرفرمنس یا بهمان سیرک یا ... حرکت¬هایی را اجرا کنند که توانایی لازم و کافی برای انجام آن¬ها را نداشتند و نه تنها من تماشاگر را به زیبایی و معنا نمی¬رساندند بلکه یا به خنده می¬انداختند یا نگران سلامت خود می¬ساختند. و از یاد نبریم که اندک تماشاگران این روزهای تئاتر ایران که بیش¬تر اهالی خود تئاتر هستند، پرشمار از فیلم¬های اجراهای آن سوی آب بهره¬مندند و به آسانی به «Mezzo» و «Arte» دست¬رسی دارند و از توانایی بدنی آن گروه¬ها آگاهند.
ناهماهنگی دیگر میان اجزای نمایش حکم، ناهماهنگی میان توانایی بازیگری بازیگران و نیز جنس بازی آن¬ها بود. سویی «منیژه گلچین» پرتجربه با توانایی بدنی و بیانی لازم و از همه مهم¬تر بهره¬مند از «آن» بازیگری.
سوی دیگر «ناصر عاشوری» که گرچه تلاش داشت در لحظه¬هایی از اجرا توانایی بیانی خود را به رخ بکشاند، اما نقشی کمیک را آن¬چنان اندوه¬بار بازی کرد که فرصت خنده را از تماشاگر ستاند و در لحظه¬های رویارویی با خانم گلچین بیش¬تر کاستی¬های خود را آشکار ساخت؛ کاستی¬ای که به گمان من برآمده ار این نکته بود که آقای عاشوری بیش¬تر تکیه بر علم بازیگری می¬زد تا «آن» بازیگری ...
و سوی دیگر «امیرعباس توفیقی» که با بهره¬گیری از علم و آن بازیگری شیرین و هوشمندانه بازی کرد و تماشاگر را با خود همراه ساخت.
سوی دیگر «لیدا جداییان» و «محمود منصوری¬نژاد» که با بازی سرد و بی¬روح خود ضربه¬های مهلکی بر پیکر نمایش می¬زدند و سوی دیگر «محمد ساربان» که گویا تجربه¬های سالیان خود را به¬کار نگرفت و ما را از آن¬ها بهره¬مند نساخت و سوی دیگر «علی¬رضا مدنی»، از خوش¬نامان تئاتر اراک، که حضوری دل¬پذیر داشت ...
عرفان پهلوانی
18/6/1390
به احترام بازیگران «مختارنامه» و دیگر آثار «داوود میرباقری»
« به نام خدا »
به احترام بازیگران «مختارنامه» و دیگر آثار «داوود میرباقری»
عرفان پهلوانی - دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی
آن¬چنان که روشن است از دیروزهای دور تا امروز و احتمالا تا فردا و فرداها بسیارند کسانی که به نام دین و مذهب دکانی می¬گشایند و با تظاهر و ریا تنها به سودجویی و مال¬اندوزی خویش می¬اندیشند. در این میان هنر و هنر دینی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیست و به این آفت دچار شده است. در سال¬های نزدیک، بسیاری از اهل هنر (یا به قول فوتبالی¬ها، هنرمندنماها) دست به تولید و آفرینش آثاری به ظاهر هنری - مذهبی زده¬اند و کاستی¬های پرشمار خویش و کیفیت بسیار پایین اثرشان را پس و پشت نام بزرگ دین و بزرگان دینی پنهان کرده¬اند.
در میان آثار هنری، آثار تئاتری و تلویزیونی سهم بسیاری را در تولید این¬گونه آثار داشته¬اند. آثاری که نه هنری بودند و نه دراماتیک و تنها به¬واسطه¬ی بهره¬گیری از قصه¬ای به ظاهر مذهبی خود را آثاری مذهبی و معنوی معرفی می¬کردند. این دست از آثار، اغلب بسیار شتاب¬زده تولید می¬شدند و در عوض با استفاده از لابی¬ها و رانت¬های دولتی و سواستفاده از بیت¬المال، بارها و بارها اجرا می¬شدند و یا به نمایش درمی¬آمدند و دست¬آوردهای مادی پرشماری را برای تولیدکنندگان خود به همراه داشتند. اما تاثیرگذاری و دست¬آورد معنوی این آثار چه برای تولیدکنندگان و چه برای تماشاگران جای پرسش و بررسی جدی دارد.
از یاد نمی¬برم که شب تاسوعای حسینی به تماشای نمایشی به¬ظاهر مذهبی نشستم. بسیاری از تماشاگران با جامه¬هایی رنگارنگ و پرزرق¬وبرق و گل در دست به سالن آمده بودند. کیفیت پایین نمایش و ناهماهنگی¬های اجرا چند بار نوای خنده¬ی تماشاگران را بلند کرد. و پایان اجرا همراه بود با سوت و کف. و بیرون از سالن خنده¬ها، خوش¬وبش¬ها، سیگارها و ... و به¬راستی پایان نمایشی مذهبی باید چنین باشد؟ هدف و تاثیر تولید چنین آثاری چیست؟ تنها قرار است سیاهه¬ی بیلان کاری مدیران و جیب هنرمندنماها پر شود؟ آن هم به نام دین و مذهب و معنویت؟ آن هم در چنان شب¬ها و روزهایی بزرگ؟
و یا نمایش مذهبی دیگری را تماشاگر بوده¬ام که کاستی¬های پرشمار فنی و دراماتیک خود را با پخش نوارهای روضه¬خوانی پر می¬کرد تا ناجوان¬مردانه و سودجویانه احساس تماشاگران را به بازی گیرد و از آنان گریه بستاند.
این¬گونه از آثار در حوزه¬های نمایش¬نامه و فیلم¬نامه، کارگردانی، بازیگری، طراحی صحنه و لباس، چهره¬پردازی، موسیقی و ... ضعف و کاستی¬های پرشماری دارند.
بسیاری از بازیگرنماهای این¬گونه از آثار، به پیروی از رسمی نادرست (که نمی¬دانم چرا و چگونه بنا نهاده شده است؟)، تنها به عربده¬کشی و بالا و پایین پریدن بر روی صحنه می¬پردازند. فارغ از هر گونه اندیشه و زیبایی. آنان به تنهایی مقصر نیستند. بلکه بازی¬ای چنین ضعیف حاصل پرداخت ضعیف متن نویسنده و هدایت نادرست کارگردان است. من که هر چه دقت و تلاش کردم و از استادان و اهل فن یاری جستم، در پس این عربده¬کشی¬ها و بالا و پایین پریدن¬ها نه اندیشه¬ای را جستم و نه زیبایی¬ای را. و به¬راستی بی¬اندیشه و زیبایی چه می¬ماند از یک اثر هنری؟ و به دیگر بیان آیا اثر هنری بدون اندیشه و زیبایی و تنها با هدف سودجویی و مال¬اندوزی قابل تعریف است؟
در این میانه¬ی پرهیاهو و اندوه برانگیز، هستند هنرمندانی که باایمان و باور، آثاری نمایشی مذهبی باارزش¬های هنری را آفریده¬اند و تماشاگران خود را به چالش کشیده¬اند. و شاید در این میان «داوود میرباقری» و آثار نجیب و آبرومندش سرآمد دیگران و دیگر آثار است.
هنوز خاطره¬ی خوش سریال¬های «امام علی (ع)» و بازی هوشمندانه¬ی زنده¬یاد «مهدی فتحی»، «مسافر ری» و بازی «داریوش ارجمند» و «معصومیت از دست رفته» و بازی «داریوش فرهنگ» را در یاد داریم ...
و این آخری، «مختارنامه»، که به نسبت آثار مشابه با سر و گردنی فرازتر پر بود از بازی¬های متفاوت، خوب و درست بازیگران. چه آنان که نقشی کوچک و چه آنان که نقشی پررنگ داشتند. چه پیش¬کسوتان (مانند آقایان «بهرام شاه¬محمدلو» و «فرخ نعمتی») و چه جوان¬ترها (مانند آقای «شهرام حقیقت¬دوست») و چه بانوان (مانند خانم «گوهر خیراندیش»). و در این میان سه بازیگر هنرمند تا سال¬ها و شاید تا همیشه خود را در یادها ماندگار کردند: استاد «رضا کیانیان»، «فرهاد اصلانی» و «فریبرز عرب¬نیا».
بازی این سه هنرمند در بیش¬تر صحنه¬ها سرشار بود از لحظه¬هایی برخاسته از شعور و آگاهی که نجیبانه (و نه متظاهر و فریب¬کار) «اندیشه» و «عاطفه»ی تماشاگر را درگیر می¬کرد و بر او اثر می¬گذاشت. بازی ایشان در این سریال متفاوت و دگرگون از سایر آثارشان بود و از تکرار خویش پرهیز کرده بودند. ایشان با درک درست شخصیت و موقعیت و بهره¬گیری از تکنیک و خلاقیت فردی نقش¬هایی به¬یادماندنی را آفریدند. درک درست ایشان از دوربین تلویزیون و پرهیز از غلوهای بی¬دلیل، که آفت بازیگری در بسیاری از درام¬های مذهبی است، ستایش برانگیز است.
بازیگری در «مختارنامه» و به¬ویژه بازی ظریف و زیبای «رضا کیانیان»، «فرهاد اصلانی» و «فریبرز عرب¬نیا» را می¬توان سکانس به سکانس و پلان به پلان بررسید که خود فرصتی دیگر را می¬طلبد؛ اما بی¬تردید بازی خاطره¬ساز بازیگران این مجموعه ریشه¬ای در فیلم¬نامه¬ی پرمایه و خوش¬پرداخت «داوود میرباقری» در مقام طراح و بازنویس نهایی فیلم¬نامه و هدایت هوشمندانه¬ی او در مقام کارگردان دارد.
با سپاس
13/5/1390
به احترام بازیگران «مختارنامه» و دیگر آثار «داوود میرباقری»
عرفان پهلوانی - دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی
آن¬چنان که روشن است از دیروزهای دور تا امروز و احتمالا تا فردا و فرداها بسیارند کسانی که به نام دین و مذهب دکانی می¬گشایند و با تظاهر و ریا تنها به سودجویی و مال¬اندوزی خویش می¬اندیشند. در این میان هنر و هنر دینی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیست و به این آفت دچار شده است. در سال¬های نزدیک، بسیاری از اهل هنر (یا به قول فوتبالی¬ها، هنرمندنماها) دست به تولید و آفرینش آثاری به ظاهر هنری - مذهبی زده¬اند و کاستی¬های پرشمار خویش و کیفیت بسیار پایین اثرشان را پس و پشت نام بزرگ دین و بزرگان دینی پنهان کرده¬اند.
در میان آثار هنری، آثار تئاتری و تلویزیونی سهم بسیاری را در تولید این¬گونه آثار داشته¬اند. آثاری که نه هنری بودند و نه دراماتیک و تنها به¬واسطه¬ی بهره¬گیری از قصه¬ای به ظاهر مذهبی خود را آثاری مذهبی و معنوی معرفی می¬کردند. این دست از آثار، اغلب بسیار شتاب¬زده تولید می¬شدند و در عوض با استفاده از لابی¬ها و رانت¬های دولتی و سواستفاده از بیت¬المال، بارها و بارها اجرا می¬شدند و یا به نمایش درمی¬آمدند و دست¬آوردهای مادی پرشماری را برای تولیدکنندگان خود به همراه داشتند. اما تاثیرگذاری و دست¬آورد معنوی این آثار چه برای تولیدکنندگان و چه برای تماشاگران جای پرسش و بررسی جدی دارد.
از یاد نمی¬برم که شب تاسوعای حسینی به تماشای نمایشی به¬ظاهر مذهبی نشستم. بسیاری از تماشاگران با جامه¬هایی رنگارنگ و پرزرق¬وبرق و گل در دست به سالن آمده بودند. کیفیت پایین نمایش و ناهماهنگی¬های اجرا چند بار نوای خنده¬ی تماشاگران را بلند کرد. و پایان اجرا همراه بود با سوت و کف. و بیرون از سالن خنده¬ها، خوش¬وبش¬ها، سیگارها و ... و به¬راستی پایان نمایشی مذهبی باید چنین باشد؟ هدف و تاثیر تولید چنین آثاری چیست؟ تنها قرار است سیاهه¬ی بیلان کاری مدیران و جیب هنرمندنماها پر شود؟ آن هم به نام دین و مذهب و معنویت؟ آن هم در چنان شب¬ها و روزهایی بزرگ؟
و یا نمایش مذهبی دیگری را تماشاگر بوده¬ام که کاستی¬های پرشمار فنی و دراماتیک خود را با پخش نوارهای روضه¬خوانی پر می¬کرد تا ناجوان¬مردانه و سودجویانه احساس تماشاگران را به بازی گیرد و از آنان گریه بستاند.
این¬گونه از آثار در حوزه¬های نمایش¬نامه و فیلم¬نامه، کارگردانی، بازیگری، طراحی صحنه و لباس، چهره¬پردازی، موسیقی و ... ضعف و کاستی¬های پرشماری دارند.
بسیاری از بازیگرنماهای این¬گونه از آثار، به پیروی از رسمی نادرست (که نمی¬دانم چرا و چگونه بنا نهاده شده است؟)، تنها به عربده¬کشی و بالا و پایین پریدن بر روی صحنه می¬پردازند. فارغ از هر گونه اندیشه و زیبایی. آنان به تنهایی مقصر نیستند. بلکه بازی¬ای چنین ضعیف حاصل پرداخت ضعیف متن نویسنده و هدایت نادرست کارگردان است. من که هر چه دقت و تلاش کردم و از استادان و اهل فن یاری جستم، در پس این عربده¬کشی¬ها و بالا و پایین پریدن¬ها نه اندیشه¬ای را جستم و نه زیبایی¬ای را. و به¬راستی بی¬اندیشه و زیبایی چه می¬ماند از یک اثر هنری؟ و به دیگر بیان آیا اثر هنری بدون اندیشه و زیبایی و تنها با هدف سودجویی و مال¬اندوزی قابل تعریف است؟
در این میانه¬ی پرهیاهو و اندوه برانگیز، هستند هنرمندانی که باایمان و باور، آثاری نمایشی مذهبی باارزش¬های هنری را آفریده¬اند و تماشاگران خود را به چالش کشیده¬اند. و شاید در این میان «داوود میرباقری» و آثار نجیب و آبرومندش سرآمد دیگران و دیگر آثار است.
هنوز خاطره¬ی خوش سریال¬های «امام علی (ع)» و بازی هوشمندانه¬ی زنده¬یاد «مهدی فتحی»، «مسافر ری» و بازی «داریوش ارجمند» و «معصومیت از دست رفته» و بازی «داریوش فرهنگ» را در یاد داریم ...
و این آخری، «مختارنامه»، که به نسبت آثار مشابه با سر و گردنی فرازتر پر بود از بازی¬های متفاوت، خوب و درست بازیگران. چه آنان که نقشی کوچک و چه آنان که نقشی پررنگ داشتند. چه پیش¬کسوتان (مانند آقایان «بهرام شاه¬محمدلو» و «فرخ نعمتی») و چه جوان¬ترها (مانند آقای «شهرام حقیقت¬دوست») و چه بانوان (مانند خانم «گوهر خیراندیش»). و در این میان سه بازیگر هنرمند تا سال¬ها و شاید تا همیشه خود را در یادها ماندگار کردند: استاد «رضا کیانیان»، «فرهاد اصلانی» و «فریبرز عرب¬نیا».
بازی این سه هنرمند در بیش¬تر صحنه¬ها سرشار بود از لحظه¬هایی برخاسته از شعور و آگاهی که نجیبانه (و نه متظاهر و فریب¬کار) «اندیشه» و «عاطفه»ی تماشاگر را درگیر می¬کرد و بر او اثر می¬گذاشت. بازی ایشان در این سریال متفاوت و دگرگون از سایر آثارشان بود و از تکرار خویش پرهیز کرده بودند. ایشان با درک درست شخصیت و موقعیت و بهره¬گیری از تکنیک و خلاقیت فردی نقش¬هایی به¬یادماندنی را آفریدند. درک درست ایشان از دوربین تلویزیون و پرهیز از غلوهای بی¬دلیل، که آفت بازیگری در بسیاری از درام¬های مذهبی است، ستایش برانگیز است.
بازیگری در «مختارنامه» و به¬ویژه بازی ظریف و زیبای «رضا کیانیان»، «فرهاد اصلانی» و «فریبرز عرب¬نیا» را می¬توان سکانس به سکانس و پلان به پلان بررسید که خود فرصتی دیگر را می¬طلبد؛ اما بی¬تردید بازی خاطره¬ساز بازیگران این مجموعه ریشه¬ای در فیلم¬نامه¬ی پرمایه و خوش¬پرداخت «داوود میرباقری» در مقام طراح و بازنویس نهایی فیلم¬نامه و هدایت هوشمندانه¬ی او در مقام کارگردان دارد.
با سپاس
13/5/1390
قیاسی میان پیدایی تئاتر (تراژدی) یونانی و نمایش (نقالی) ایرانی
« به نام پروردگار زیبایی¬ها »
قیاسی میان پیدایی تئاتر (تراژدی) یونانی و نمایش (نقالی) ایرانی
نگارش: عرفان پهلوانی
درآمد
میان تئاتر یونانی و نمایش ایرانی تفاوت¬هایی وجود دارد و برخی از این تفاوت¬ها به پیدایش این دو بازمی¬گردد. شاید همین دلیلی شده است برای آن که تلاش¬های بسیار در راستای تئاتر کردن داستان¬های کهن پارسی به دست¬آوردی اندک رسند. در این نوشتار دگر بار نگاهی می¬افکنیم به دو آبشخور تئاتر و تراژدی یونانی و آن¬ها را با نمایش و نقالی ایرانی مقایسه می¬کنیم.
نخست
تئاتر و تراژدی یونانی در شرایطی ریخت می¬یابد که یونانیان در «تعادل آپولونی - دیونیزوسی» قرار داشتند. تعادلی میان خرد و احساس. یونانیان روزمرگی خود را در پرتوی اخلاق و اندیشه¬های خردورزانه¬ی فلاسفه¬ی خود می¬گذراندند. با این وجود، در فرصت¬هایی هم¬چون جشن¬های دیونیزوسی لگام از اخلاق برمی¬کشیدند، به ناخودآگاه خود اجازه¬ی بروز می¬دادند و به کام¬جویی حتی به گونه¬ای افراطی می¬پرداختند. از نمونه¬های افراطی این کام¬جویی می¬توان از هم¬بستری¬های جمعی یاد کرد. و به یاد داریم که جشن¬های دیونیزوسی نقش پررنگی در پیدایش، گسترش و پیش¬رفت تئاتر و تراژدی یونانی داشتند.
این در حالی است که ایرانیان حتی پیش از اسلام نیز به¬واسطه¬ی تدین به دین زرتشت اخلاق¬گرا بودند و کفه¬ی دین و مذهب و اخلاق ایشان بر کفه¬ی احساس و لذتشان می¬چربید. این خود موجب آن شد که هماره نمایش و نقالی ایرانی با مشکل¬ها و مانع¬هایی روبه¬رو و در پاره¬ای موارد طرد شود.
دیگر
یونان باستان از دولتی مرکزی و قدرت¬مند آسوده و از دولت¬شهرهایی به نسبت هم¬پایه و هم¬توان بهره¬مند بود. این خود موجب آن می¬شد که دیکتاتوری به کناره رود و دموکراسی به میانه آید. قائل شدن حق برای دو سوی ماجرا، گفت¬وگو و دیالوگ را در پی داشت.
این در حالی است که ایران آن هنگام همواره پادشاهی را به خود دید. گرچه شماری از این پادشاهان دادگران پرتوانی هم¬چون کوروش بزرگ بودند؛ اما به هر روی آنان کم و بیش رنگ استبداد بر خود می¬گرفتند. این خود تک¬گویی و مونولوگ را در پی داشت و نمایش حاصل از این سامان نیست مگر نمایش¬های تک¬گویانه¬ای چنان قوالی و فرزندش نقالی.
دست¬آورد
بر پایه¬ی آن چه گفته آمد، شاید بتوان چنین نتیجه ستاند که بهترین گونه¬ی بهره¬مندی نمایشی از داستان¬های کهن پارسی، با نگاه به شرایط و ویژگی¬های اجتماعی پیدایش این داستان¬ها، همان هنر نقالی است. همین هنری که تا به امروز نیز بیننده¬اش را شیفته می¬کند و به کامش شیرین می¬آید.
با سپاس فراوان
عرفان پهلوانی
تیر 1390
قیاسی میان پیدایی تئاتر (تراژدی) یونانی و نمایش (نقالی) ایرانی
نگارش: عرفان پهلوانی
درآمد
میان تئاتر یونانی و نمایش ایرانی تفاوت¬هایی وجود دارد و برخی از این تفاوت¬ها به پیدایش این دو بازمی¬گردد. شاید همین دلیلی شده است برای آن که تلاش¬های بسیار در راستای تئاتر کردن داستان¬های کهن پارسی به دست¬آوردی اندک رسند. در این نوشتار دگر بار نگاهی می¬افکنیم به دو آبشخور تئاتر و تراژدی یونانی و آن¬ها را با نمایش و نقالی ایرانی مقایسه می¬کنیم.
نخست
تئاتر و تراژدی یونانی در شرایطی ریخت می¬یابد که یونانیان در «تعادل آپولونی - دیونیزوسی» قرار داشتند. تعادلی میان خرد و احساس. یونانیان روزمرگی خود را در پرتوی اخلاق و اندیشه¬های خردورزانه¬ی فلاسفه¬ی خود می¬گذراندند. با این وجود، در فرصت¬هایی هم¬چون جشن¬های دیونیزوسی لگام از اخلاق برمی¬کشیدند، به ناخودآگاه خود اجازه¬ی بروز می¬دادند و به کام¬جویی حتی به گونه¬ای افراطی می¬پرداختند. از نمونه¬های افراطی این کام¬جویی می¬توان از هم¬بستری¬های جمعی یاد کرد. و به یاد داریم که جشن¬های دیونیزوسی نقش پررنگی در پیدایش، گسترش و پیش¬رفت تئاتر و تراژدی یونانی داشتند.
این در حالی است که ایرانیان حتی پیش از اسلام نیز به¬واسطه¬ی تدین به دین زرتشت اخلاق¬گرا بودند و کفه¬ی دین و مذهب و اخلاق ایشان بر کفه¬ی احساس و لذتشان می¬چربید. این خود موجب آن شد که هماره نمایش و نقالی ایرانی با مشکل¬ها و مانع¬هایی روبه¬رو و در پاره¬ای موارد طرد شود.
دیگر
یونان باستان از دولتی مرکزی و قدرت¬مند آسوده و از دولت¬شهرهایی به نسبت هم¬پایه و هم¬توان بهره¬مند بود. این خود موجب آن می¬شد که دیکتاتوری به کناره رود و دموکراسی به میانه آید. قائل شدن حق برای دو سوی ماجرا، گفت¬وگو و دیالوگ را در پی داشت.
این در حالی است که ایران آن هنگام همواره پادشاهی را به خود دید. گرچه شماری از این پادشاهان دادگران پرتوانی هم¬چون کوروش بزرگ بودند؛ اما به هر روی آنان کم و بیش رنگ استبداد بر خود می¬گرفتند. این خود تک¬گویی و مونولوگ را در پی داشت و نمایش حاصل از این سامان نیست مگر نمایش¬های تک¬گویانه¬ای چنان قوالی و فرزندش نقالی.
دست¬آورد
بر پایه¬ی آن چه گفته آمد، شاید بتوان چنین نتیجه ستاند که بهترین گونه¬ی بهره¬مندی نمایشی از داستان¬های کهن پارسی، با نگاه به شرایط و ویژگی¬های اجتماعی پیدایش این داستان¬ها، همان هنر نقالی است. همین هنری که تا به امروز نیز بیننده¬اش را شیفته می¬کند و به کامش شیرین می¬آید.
با سپاس فراوان
عرفان پهلوانی
تیر 1390
نمایش " آیا می شناسید راه شیری را ... ؟ " 3
نمایش " آیا می شناسید راه شیری را ... ؟ " 2
نمایش " آیا می شناسید راه شیری را ... ؟ " 1
سهشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۰
نمایش " جمعه با پدربزرگ "
دوشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۰
نمایش " فرشتگان بر فراز شهر " 5
نمایش " فرشتگان بر فراز شهر " 4
نمایش " فرشتگان بر فراز شهر " ३
سهشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۹
نمایش " فرشتگان بر فراز شهر " 2
یکشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۹
نمایش " فرشتگان بر فراز شهر "
نمایش " فرشتگان بر فراز شهر "
با بازی عرفان پهلوانی و ...
بیست و نهمین جشنواره ی بین المللی تئاتر فجر و اسفند 89
تالار برج آزادی
جمعه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۹
حضرت مولانا
در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی است و تنها یک گناه و آن جهل است.
مولانا
مولانا
دوشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۹
خسرو حکیم رابط
با آرزوی تندرستی برای استاد ارزشمندم ، جناب آقای « خسرو حکیم رابط » که آبرومند است و ماندگار ...
یخبندان
زمستان است ... ( مهدی اخوان ثالث )
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ( احمد شاملو )
به سرمای گور می ماند این یخبندان ... ( عرفان پهلوانی )
بامداد 24/10/1389
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ( احمد شاملو )
به سرمای گور می ماند این یخبندان ... ( عرفان پهلوانی )
بامداد 24/10/1389
فقط
گفت : فقط خدا ...
گفتم : من خیلی خوب می دونم فقط خدا ... اما این چیزی از وظیفه ی شما کم نمی کنه ...
گفتم : من خیلی خوب می دونم فقط خدا ... اما این چیزی از وظیفه ی شما کم نمی کنه ...
جمعه، دی ۱۰، ۱۳۸۹
روز - یک
نوشته هایی از من در سایت آژانس خبری روز
http://www.dayna.ir/NSite/FullStory/News/?Id=177443
http://www.dayna.ir/NSite/FullStory/News/?Id=177679
http://www.dayna.ir/NSite/FullStory/News/?Id=178030
http://www.dayna.ir/NSite/FullStory/News/?Id=178543
http://www.dayna.ir/NSite/FullStory/News/?Id=178865
http://www.dayna.ir/NSite/FullStory/News/?Id=177443
http://www.dayna.ir/NSite/FullStory/News/?Id=177679
http://www.dayna.ir/NSite/FullStory/News/?Id=178030
http://www.dayna.ir/NSite/FullStory/News/?Id=178543
http://www.dayna.ir/NSite/FullStory/News/?Id=178865
دوشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۹
شتاب مکن
شتاب مکن ، آن گاه که گاهش فرا رسد نآگاه پا در رکاب خواهی شد ...ا
1389/8/4
1389/8/4
سهشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۹
کارشناسی ارشد
بی آزمون دانشجوی کارشناسی ارشد شدم
پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۹
پاییز مهر
پاییزتان پیوسته خجسته و مهرتان روز به روز افزون باد
چهارشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۹
پوستر نمایش " روزیست خوش "
دوشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۹
ساز دل
ساز دلم به آواز بنشسته و
هزار نعره ی روشن از حلقوم تاریک برمی آید
که ای دوست
ای مهربان
ای نزدیک
ای خدای
طاقت تاب شد و امید رو به زوال است
31/5/1389
هزار نعره ی روشن از حلقوم تاریک برمی آید
که ای دوست
ای مهربان
ای نزدیک
ای خدای
طاقت تاب شد و امید رو به زوال است
31/5/1389
درود دوباره ی خورشید
هر بامداد تا درود دوباره ی خورشید بیدارم
شنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۹
اجرای نمایش روزیست خوش 3 - دانشکده ی سینما تئاتر - 7 تیر 1389
جمعه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۹
اجرای نمایش روزیست خوش 2 - دانشکده ی سینما تئاتر - 7 تیر 1389
اجرای نمایش روزیست خوش 1 - دانشکده ی سینما تئاتر - 7 تیر 1389
تمرین نمایش روزیست خوش 2 - دانشکده ی سینما تئاتر - خرداد 1389
تمرین نمایش روزیست خوش 1 - دانشکده ی سینما تئاتر - خرداد 1389
سهشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۹
اندیشه
یا هو
چندی است بدین می اندیشم که چرا برخی بندگان از میان انبوه ویژگی های زیبای پروردگار تنها دو صفت «قهار»ی و «شدید العقاب»ی را سرمشق روزمرگی خود قرار می دهند و «رحمن»ی و «رحیم»ی و «کریم»ی حضرت حق را از یاد می برند ؟؟؟!!!ا
چندی است بدین می اندیشم که چرا برخی بندگان از میان انبوه ویژگی های زیبای پروردگار تنها دو صفت «قهار»ی و «شدید العقاب»ی را سرمشق روزمرگی خود قرار می دهند و «رحمن»ی و «رحیم»ی و «کریم»ی حضرت حق را از یاد می برند ؟؟؟!!!ا
دوشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۹
لطفا این مطلب را ببینید
http://afsoonezendegi.blogfa.com/post-470.aspx
پنجشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۹
خانه ی امید
یا هو
گر ساخته ای خانه ی امید
ز نادانی و نآگاهی
به بیراهه و تاریک
بر کن بن و بنیان
با دانش و احساس و خرد ساز
نو خانه به کوی خوش و خرم
23/2/1389
گر ساخته ای خانه ی امید
ز نادانی و نآگاهی
به بیراهه و تاریک
بر کن بن و بنیان
با دانش و احساس و خرد ساز
نو خانه به کوی خوش و خرم
23/2/1389
شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۹
علی حاتمی – هزاردستان – رضا خوشنویس – جمشید مشایخی
یا هو
علی حاتمی – هزاردستان – رضا خوشنویس – جمشید مشایخی
... کو زمین امنی که آدم سر آسوده زمین بگذاره ؟ ... چه خوابی ؟ وقتی آدم در خواب ، خواب بیداری می بینه ... نظامی بود بهتر بود تا شخصی . شمشیر رو که از رو می بندن کم ترس تره . آخ چه روزگار سیاهی . که آدم از آدم می ترسه ... این چه جنی بود که با بسم ا... ظاهر شد ؟ تازه در باب بسم ا... دفتر بودم ... نکنه سیگار رو از طرف تاجش آتش زدم ؟ نکنه خط نوشتن موقوفه ؟ موقوف کردن در این ولایت رسمه . رادیو هم چیزی نگفت . ما جنگ رو از رادیو شنیدیم . نکنه این پسری که رادیو گفت به جای پدر نشسته خط نوشتن رو موقوف کرده ؟ عاقبت کار آدمی مرگه . حسنک هم بر دار شد . حسنک که تن در داد به دار ، صاحب اختیار خودش بود . من کیم که مال وقفی رو هبه کنم ؟ و الا اگر جان ، جان من بود پیشکش می کردم به آن پزشک شاگرد شیطان که تا با یک آمپول هوا فاتحه اش رو بخونه . حقیقتا چه نخبگانند این جانی ها که از هوای مایه ی زندگی مرگ بی صدا می سازند . اینان از آن دسته کیمیاگرانند که طلا مس می کنند . گر چه برای کشتن پیرم نه جوان برای مردن تا جوانمرد باشم . از پیش قربانی . پدری داشتم چون اسماعیل . نه پسری که اسماعیلم شود . ابراهیم و اسماعیل هر دو در یک تن بودند با من . پس گفتم ابراهیم ، اسماعیلت را قربان کن که وقت ، وقت قربان کردن است . قربانی کردم در این قربانگاه . و جوهر این دفتر خون اسماعیل است . پسری که نداریم . دریغ که گوسفندی از غیب نرسید برای ذبح . قلم نی ای از نیستان می رسید . نی در کفم روان . نی خود نفیر داشت . نفس از من بود نه نغمه . من می دمیدم چون دم زدن . دم به دم . تا این نوشته شد :
هنر نمی خرد ایام غیر اینم نیست
کجا روم به تجارت بدین کساد بازار
خدای را به می ام شست و شوی خرقه کنید
که من نمی شنوم بوی خوش از این اوضاع
علی حاتمی – هزاردستان – رضا خوشنویس – جمشید مشایخی
... کو زمین امنی که آدم سر آسوده زمین بگذاره ؟ ... چه خوابی ؟ وقتی آدم در خواب ، خواب بیداری می بینه ... نظامی بود بهتر بود تا شخصی . شمشیر رو که از رو می بندن کم ترس تره . آخ چه روزگار سیاهی . که آدم از آدم می ترسه ... این چه جنی بود که با بسم ا... ظاهر شد ؟ تازه در باب بسم ا... دفتر بودم ... نکنه سیگار رو از طرف تاجش آتش زدم ؟ نکنه خط نوشتن موقوفه ؟ موقوف کردن در این ولایت رسمه . رادیو هم چیزی نگفت . ما جنگ رو از رادیو شنیدیم . نکنه این پسری که رادیو گفت به جای پدر نشسته خط نوشتن رو موقوف کرده ؟ عاقبت کار آدمی مرگه . حسنک هم بر دار شد . حسنک که تن در داد به دار ، صاحب اختیار خودش بود . من کیم که مال وقفی رو هبه کنم ؟ و الا اگر جان ، جان من بود پیشکش می کردم به آن پزشک شاگرد شیطان که تا با یک آمپول هوا فاتحه اش رو بخونه . حقیقتا چه نخبگانند این جانی ها که از هوای مایه ی زندگی مرگ بی صدا می سازند . اینان از آن دسته کیمیاگرانند که طلا مس می کنند . گر چه برای کشتن پیرم نه جوان برای مردن تا جوانمرد باشم . از پیش قربانی . پدری داشتم چون اسماعیل . نه پسری که اسماعیلم شود . ابراهیم و اسماعیل هر دو در یک تن بودند با من . پس گفتم ابراهیم ، اسماعیلت را قربان کن که وقت ، وقت قربان کردن است . قربانی کردم در این قربانگاه . و جوهر این دفتر خون اسماعیل است . پسری که نداریم . دریغ که گوسفندی از غیب نرسید برای ذبح . قلم نی ای از نیستان می رسید . نی در کفم روان . نی خود نفیر داشت . نفس از من بود نه نغمه . من می دمیدم چون دم زدن . دم به دم . تا این نوشته شد :
هنر نمی خرد ایام غیر اینم نیست
کجا روم به تجارت بدین کساد بازار
خدای را به می ام شست و شوی خرقه کنید
که من نمی شنوم بوی خوش از این اوضاع
جمعه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۹
جدی
یا هو
همیشه وقتی اون رو جدی می دیدی می گفتی بیشتر ازش خوشت میاد ...
این روزها این قدر اندوهگین و جدیه که اگه ببینیش حتما دلت واسش ضعف می ره و عاشقش می شی ...
11/2/1389
همیشه وقتی اون رو جدی می دیدی می گفتی بیشتر ازش خوشت میاد ...
این روزها این قدر اندوهگین و جدیه که اگه ببینیش حتما دلت واسش ضعف می ره و عاشقش می شی ...
11/2/1389
چهارشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۹
می رود
یا هو
می رود
عقربه ی نامهربان آهسته ران
عمر گرانم می رود
ای وای بر من که کنون
آرام جانم می رود
حالا چرا آن هم چنین
نامهربانم می رود
آه ای خدا داد ای خدا
جان جوانم می رود
گفتم بمان گفتم بمان
نشنید و نادان می رود
کردم برایش آه و نال
اما شتابان می رود
یا حق تو که دانی چو سیل
اشکم ز چشمان می رود
ای کاش بر گویی به او
هستی ام ز دستان می رود
14/2/1389
می رود
عقربه ی نامهربان آهسته ران
عمر گرانم می رود
ای وای بر من که کنون
آرام جانم می رود
حالا چرا آن هم چنین
نامهربانم می رود
آه ای خدا داد ای خدا
جان جوانم می رود
گفتم بمان گفتم بمان
نشنید و نادان می رود
کردم برایش آه و نال
اما شتابان می رود
یا حق تو که دانی چو سیل
اشکم ز چشمان می رود
ای کاش بر گویی به او
هستی ام ز دستان می رود
14/2/1389
یکشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۹
قربون
یا هو
قربون
برق چشاتو قربون
ناز صداتو قربون
هوا که پاییز می شه
تو گل بهارو قربون
قد و بالاتو قربون
ناز و اداتو قربون
دلم که غمگین می شه
حکم خدا رو قربون
برق چشات ، ناز صدات ، قد و بالات ، ناز و ادات
من سر تا پاتو قربون
آه دلت رو قربون
اشک چشت رو قربون
وقتی که آروم می شی
وای نفساتو قربون
لج بازیاتو قربون
خودخواهیاتو قربون
کاشکی که آدم بشی
آرزوهامو قربون
برق چشات ، ناز صدات ، قد و بالات ، ناز و ادات ، آه دلت ، اشک چشت ، لج بازیات ، خودخواهیات
من سر تا پاتو قربون
صدای پاتو قربون
وای که چشاتو قربون
دلم که تنها می شه
باز هم خدا رو قربون
لوس بازیاتو قربون
قهر بازیاتو قربون
سکوت که بر پا می شه
آخ گریه هامو قربون
برق چشات ، ناز صدات ، قد و بالات ، ناز و ادات ، آه دلت ، اشک چشت ، لج بازیات ، خود خواهیات ، صدای پات ، وای که چشات ، لوس بازیات ، قهر بازیات
من سر تا پاتو قربون
قربون
برق چشاتو قربون
ناز صداتو قربون
هوا که پاییز می شه
تو گل بهارو قربون
قد و بالاتو قربون
ناز و اداتو قربون
دلم که غمگین می شه
حکم خدا رو قربون
برق چشات ، ناز صدات ، قد و بالات ، ناز و ادات
من سر تا پاتو قربون
آه دلت رو قربون
اشک چشت رو قربون
وقتی که آروم می شی
وای نفساتو قربون
لج بازیاتو قربون
خودخواهیاتو قربون
کاشکی که آدم بشی
آرزوهامو قربون
برق چشات ، ناز صدات ، قد و بالات ، ناز و ادات ، آه دلت ، اشک چشت ، لج بازیات ، خودخواهیات
من سر تا پاتو قربون
صدای پاتو قربون
وای که چشاتو قربون
دلم که تنها می شه
باز هم خدا رو قربون
لوس بازیاتو قربون
قهر بازیاتو قربون
سکوت که بر پا می شه
آخ گریه هامو قربون
برق چشات ، ناز صدات ، قد و بالات ، ناز و ادات ، آه دلت ، اشک چشت ، لج بازیات ، خود خواهیات ، صدای پات ، وای که چشات ، لوس بازیات ، قهر بازیات
من سر تا پاتو قربون
خزان
یا هو
خزان
تو که رفتی
گل باغچه مرا مسخره کرد
گفتم خزان تو هم در پیش است
...
12/2/1389
خزان
تو که رفتی
گل باغچه مرا مسخره کرد
گفتم خزان تو هم در پیش است
...
12/2/1389
به آینه که نگاه می کنی
یا هو
به آینه که نگاه می کنی
به یاد بیاور
من این تابلو را با بالاترین پیشنهاد خریدارم
...
12/2/1389
به آینه که نگاه می کنی
به یاد بیاور
من این تابلو را با بالاترین پیشنهاد خریدارم
...
12/2/1389
شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۹
حیف
یا هو
حیف
دلم میخاد صدات کنم
تا همیشه نگات کنم
حیف که صدام در نمیاد
حیف که چشام جون ندارن
11/2/1389
حیف
دلم میخاد صدات کنم
تا همیشه نگات کنم
حیف که صدام در نمیاد
حیف که چشام جون ندارن
11/2/1389
فخر
یا هو
حافظه ام به چشم هایم فخر می فروشد
تو فقط مهمان آنی
...
11/2/1389
حافظه ام به چشم هایم فخر می فروشد
تو فقط مهمان آنی
...
11/2/1389
جمعه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۹
نرگس
یا هو
نرگس
تو که رفتی نرگس همه چشم شد و نگرانی ...
9/2/1389
نرگس
تو که رفتی نرگس همه چشم شد و نگرانی ...
9/2/1389
پنجشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۹
کاش 2
یا هو
کاش 2
کاش می تونستم که بگم
به خاطره های شما
انقده یاد من نیاین
کاش می تونستم که بگم
...
9/2/1389
کاش 2
کاش می تونستم که بگم
به خاطره های شما
انقده یاد من نیاین
کاش می تونستم که بگم
...
9/2/1389
قطره های اشک
یا هو
« قطره های اشک »
قدیم ها که نامه ها را با کاغذ و قلم می نوشتند، می شد فهمید که قطره های اشک نویسنده کدام واژه ها را آبیاری کرده اند ...
کاش می شد قطره های اشک نویسنده را تو ایمیل و اس ام اس هم دید ...
عرفان پهلوانی
8/2/1389
« قطره های اشک »
قدیم ها که نامه ها را با کاغذ و قلم می نوشتند، می شد فهمید که قطره های اشک نویسنده کدام واژه ها را آبیاری کرده اند ...
کاش می شد قطره های اشک نویسنده را تو ایمیل و اس ام اس هم دید ...
عرفان پهلوانی
8/2/1389
ناز
یا هو
« ناز »
شب به ماه می نازد
روز به خورشید
من به تو
...
8/2/1389
« ناز »
شب به ماه می نازد
روز به خورشید
من به تو
...
8/2/1389
کاش
یا هو
« کاش »
کاش رویاهایم واقعی بودند ...
8/2/1389
« کاش »
کاش رویاهایم واقعی بودند ...
8/2/1389
دوشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۹
نوروز 1389
سال 1389 را سالی پر از یاد خدا ، سلامتی ، آزادی و مهر برای شما و خانواده ی گرامی تان آرزو می کنم
دوشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۸
گریم
سخنانی از محمود دولت آبادی
– به نظر من مردم ایران سالخورده اند از چند جهت:
یکی طولانی بودن تاریخ ما و دوم طولانی شدن ورود ما به عصر جدید و سوم کهنگی باقی مانده از گذشته.
– ادبیات با آن چیزی در درون آدمیزاد سر و کار دارد که من می گویم فطری یا سرشتی است. ادبیات لزوما کلمات نوشته شده نیست. چیزی در ادبیات هست به نام عنصر هزار و یکم که مخاطب و حتی خود نویسنده شاید در مورد یک اثر هزار دلیل برای خلق شدنش بیابد اما یکی را نه. یکی هست که نه مخاطب و نه خالق هیچ کدام نمی توانند درست تشخیص بدهند و همین یکی ، همین عنصر هزار و یکم است که مساله را متفاوت می کند.
– یک اصل در زندگی انسان وجود دارد که نباید آن را فراموش کرد و آن ، صبوری و سماجت است.
یکی طولانی بودن تاریخ ما و دوم طولانی شدن ورود ما به عصر جدید و سوم کهنگی باقی مانده از گذشته.
– ادبیات با آن چیزی در درون آدمیزاد سر و کار دارد که من می گویم فطری یا سرشتی است. ادبیات لزوما کلمات نوشته شده نیست. چیزی در ادبیات هست به نام عنصر هزار و یکم که مخاطب و حتی خود نویسنده شاید در مورد یک اثر هزار دلیل برای خلق شدنش بیابد اما یکی را نه. یکی هست که نه مخاطب و نه خالق هیچ کدام نمی توانند درست تشخیص بدهند و همین یکی ، همین عنصر هزار و یکم است که مساله را متفاوت می کند.
– یک اصل در زندگی انسان وجود دارد که نباید آن را فراموش کرد و آن ، صبوری و سماجت است.
چهارشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۸
لینک های مربوط به اجرای پایان نامم
روزنامه ی فرهیختگان:
http://www.farheekhtegan.ir/userfiles/file/1388-05/zpdf24-05/page06.pdf
سایت ایران تئاتر:
http://theater.ir/news.show/+26255
http://www.farheekhtegan.ir/userfiles/file/1388-05/zpdf24-05/page06.pdf
سایت ایران تئاتر:
http://theater.ir/news.show/+26255
شنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۸
رنگارنگ
یا هو
رنگارنگ
از کودکی رنگ زمستان تقویم سفید بود. رنگ بهار سبز بود. رنگ گچ پای او سبز است. پای او شکسته است. رنگ شکستگی سیاه است. سیاه رنگ اندوه است. عاشورا چه رنگی است؟ قرمز است یا سیاه؟ رنگ امام خوان تعزیه سبز است. هیجده روز است (خیابان) انقلاب را ندیده ام. کف انقلاب چه رنگی است؟ قرمز است؟ خونی است؟ درخت های انقلاب سیاه به تن کرده اند؟ عزا دارند؟ عزای کی؟
از کودکی رنگ زمستان تقویم سفید بود. زمستان امسال چه رنگی است؟ زمستان ، درختان سبز به خواب می روند. خواب برادر مرگ است. مرگ چه رنگی است؟ از کودکی عزیز ترانه های قدیمی می خواند. یک مصرعش این بود:
رخت آبی رو درآر و رخت دامادی بپوش
رخت دامادی چه رنگی است؟ رخت عروس سفید است. سفید رنگ پاکی است. ندا (آقاسلطان) رخت عروسی پوشیده بود؟ کفن ندا سفید است. یعقوب (بروایه) سبزه بود. می شناختمش. اراک با هم دوست بودیم. تهران با هم دوست بودیم. دوستی چه رنگی است؟ یعقوب اهوازی بود. خاک اهواز چه رنگی است؟ رضا مهدوی از خاک اهواز خواهش کرد با چشمان یعقوب مهربان باشد. . . مهربانی چه رنگی است؟ خسرو (شکیبایی) هم سبزه بود. در «خانه ی سبز» بود. در «سرزمین سبز» بود. سبز هنوز سبز است؟ سبز هنوز یعنی سبز؟ خانه هنوز هر چه که باشد باید سبز باشد؟ سبزِ سبزِ سبز؟ وطن خانه است؟ تنهایی چه رنگی است؟ آسمان انقلاب سبز است؟ از آرمان ها و آرزوهای سبز ، سبز شده است؟ آسمان تهران هنوز سیاه است؟ سیاه رنگ ماتم است.
از کودکی رنگ بهار تقویم سبز بود. بهار فصل زندگی است. فصل رویش است. فصل نوروز است. فصل شادی است. شادی رنگارنگ است. بهار نزدیک است. بهار سبز است؟ به زودی گچ سبزش را باز می کنند. بیماری سیاه است. سلامتی چه رنگی است؟ آسمان تهران دوباره آبی خواهد شد؟ درخت های انقلاب ، دوباره رخت سبز خواهند پوشید؟
فردا چه رنگی است؟؟...؟
عرفان پهلوانی
بامداد شنبه 12/10/1388
رنگارنگ
از کودکی رنگ زمستان تقویم سفید بود. رنگ بهار سبز بود. رنگ گچ پای او سبز است. پای او شکسته است. رنگ شکستگی سیاه است. سیاه رنگ اندوه است. عاشورا چه رنگی است؟ قرمز است یا سیاه؟ رنگ امام خوان تعزیه سبز است. هیجده روز است (خیابان) انقلاب را ندیده ام. کف انقلاب چه رنگی است؟ قرمز است؟ خونی است؟ درخت های انقلاب سیاه به تن کرده اند؟ عزا دارند؟ عزای کی؟
از کودکی رنگ زمستان تقویم سفید بود. زمستان امسال چه رنگی است؟ زمستان ، درختان سبز به خواب می روند. خواب برادر مرگ است. مرگ چه رنگی است؟ از کودکی عزیز ترانه های قدیمی می خواند. یک مصرعش این بود:
رخت آبی رو درآر و رخت دامادی بپوش
رخت دامادی چه رنگی است؟ رخت عروس سفید است. سفید رنگ پاکی است. ندا (آقاسلطان) رخت عروسی پوشیده بود؟ کفن ندا سفید است. یعقوب (بروایه) سبزه بود. می شناختمش. اراک با هم دوست بودیم. تهران با هم دوست بودیم. دوستی چه رنگی است؟ یعقوب اهوازی بود. خاک اهواز چه رنگی است؟ رضا مهدوی از خاک اهواز خواهش کرد با چشمان یعقوب مهربان باشد. . . مهربانی چه رنگی است؟ خسرو (شکیبایی) هم سبزه بود. در «خانه ی سبز» بود. در «سرزمین سبز» بود. سبز هنوز سبز است؟ سبز هنوز یعنی سبز؟ خانه هنوز هر چه که باشد باید سبز باشد؟ سبزِ سبزِ سبز؟ وطن خانه است؟ تنهایی چه رنگی است؟ آسمان انقلاب سبز است؟ از آرمان ها و آرزوهای سبز ، سبز شده است؟ آسمان تهران هنوز سیاه است؟ سیاه رنگ ماتم است.
از کودکی رنگ بهار تقویم سبز بود. بهار فصل زندگی است. فصل رویش است. فصل نوروز است. فصل شادی است. شادی رنگارنگ است. بهار نزدیک است. بهار سبز است؟ به زودی گچ سبزش را باز می کنند. بیماری سیاه است. سلامتی چه رنگی است؟ آسمان تهران دوباره آبی خواهد شد؟ درخت های انقلاب ، دوباره رخت سبز خواهند پوشید؟
فردا چه رنگی است؟؟...؟
عرفان پهلوانی
بامداد شنبه 12/10/1388
دوشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۸
بشکن
بشکن این دیوار تنگ و
سقف کوتاه را
بیرون آی
تا فرصت باقی است
عمر ، مرکبش اسبی چاپار
به تاخت می رود ، آی
ما می مانیم ، ما می مانیم
دستمان پر یا دستمان خالی است ؟
1388/7/7
سقف کوتاه را
بیرون آی
تا فرصت باقی است
عمر ، مرکبش اسبی چاپار
به تاخت می رود ، آی
ما می مانیم ، ما می مانیم
دستمان پر یا دستمان خالی است ؟
1388/7/7
سکوت بی معنا
نه سکوتی از سر معنا
نه آوازی واسه فردا
نه اندیشه نه احساسی
نه کاری و پس اندازی
نه امیدی نه فردایی
فقط جنگ و براندازی
نه آهی که بگریاند
نه رویایی بخنداند
فقط خوابی پر از کابوس
فقط تشویش بی قاموس
فقط آزردگی ، دعوا
فقط من ، بدون ما
1388/7/6
نه آوازی واسه فردا
نه اندیشه نه احساسی
نه کاری و پس اندازی
نه امیدی نه فردایی
فقط جنگ و براندازی
نه آهی که بگریاند
نه رویایی بخنداند
فقط خوابی پر از کابوس
فقط تشویش بی قاموس
فقط آزردگی ، دعوا
فقط من ، بدون ما
1388/7/6
فکر
فکرهای چرتی می کنی
اما بعدش فکر می کنی
فکرهای خوبی می کنی
فکر می کنم فکر کردنت
شبیه بازی می مونه
برای پز دادنه که
بعضی روزا فکر می کنی
خوبشو بهت گفته باشم :
فکر می کنی ، فکر می کنی ...
23تیر 1387
اما بعدش فکر می کنی
فکرهای خوبی می کنی
فکر می کنم فکر کردنت
شبیه بازی می مونه
برای پز دادنه که
بعضی روزا فکر می کنی
خوبشو بهت گفته باشم :
فکر می کنی ، فکر می کنی ...
23تیر 1387
جمعه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۸
اجرای نمایش ( مردی که می خواست مرد بماند ) در اراک
جمعه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۸
پایان نامه
پنجشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۸
من و دکتر امیر حسن ندایی
اراک داره تموم می شه ...
درس من تو اراک داره تموم می شه ...
امروز شاید آخرین روزی بود که دکتر امیر حسن ندایی رو تو اراک دیدم ...
انسانی که بهش خیلی مدیونم ...
انگار همین دیروز بود ... مهر 1384 کلاس تاریخ فلسفه ، اسفند 1384 کلاس موسیقی ، فروردین 1386 کلاس دیدن و تحلیل نمایش ، فروردین 1388 کلاس شخصیت شناسی 2 و ...
و امروز 13/3/1388
پنجشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۷
چند لینک دیگر
روزنامه ی جوان :
http://www.javannewspaper.com/1385/850130/cinema.htm
سایت آفتاب 1 :
http://aftab.ir/articles/art_culture/theater/c5c1228037027_daam_p1.php
http://www.aftab.ae/articles/art_culture/theater/c5c1228037027_daam_p1.php
سایت آفتاب 2 :
http://aftab.ir/articles/art_culture/theater/c5c1227960746_ramtin_khoda_panahi_p1.php
سایت آفتاب 3 :
http://aftab.ir/articles/art_culture/theater/c5c1227962277_leila_javaheri_p1.php
http://www.javannewspaper.com/1385/850130/cinema.htm
سایت آفتاب 1 :
http://aftab.ir/articles/art_culture/theater/c5c1228037027_daam_p1.php
http://www.aftab.ae/articles/art_culture/theater/c5c1228037027_daam_p1.php
سایت آفتاب 2 :
http://aftab.ir/articles/art_culture/theater/c5c1227960746_ramtin_khoda_panahi_p1.php
سایت آفتاب 3 :
http://aftab.ir/articles/art_culture/theater/c5c1227962277_leila_javaheri_p1.php
پنجشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۷
یادش خوش - جشنواره ی تئاتر کوتاه 1383
سهشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۷
درآمدي بر نقد تئاتر
" یا هو "
درآمدی بر نقد تئاتر
1- جاي گاه منتقد
قبل از هر چيز لازم مي دانم تا نگاهي به جايگاه منتقد در نقد تئاتر داشته باشم . متاسفانه نگاهي كه در بسياري از محافل به منتقد مي شود از اين منظر است كه منتقد فردي است كه در حوزهي تخصصي خود موفق نبوده است و حال به بهانه جويي و ايراد گيري بيهوده در مورد آثار همكارانش ميپردازد . اگر چه اين تعريف در وصف بسياري كه خود را به ظاهر منتقد ميپندارند صادق است ، اما توصيف منصفانهاي در حق منتقدان راستين نمي باشد .
در كشور صاحب تئاتري مانند فرانسه كه جشنواره زدگي همانند ايران شايع نيست و اجراي عمومي از ارج و قرب خاصي برخوردار است ، يك گروه تئاتري ، قبل از شروع اجراي عمومياش اجرايي را ویژهی منتقدان در نظر مي گيرد ؛ منتقدان نقدهاي خود را در اختيار گروه قرار مي دهند و گروه اجراي قويتري را براي عموم آماده ميسازد . در واقع منتقد پلي ارتباطي بين اثر و مخاطب مي باشد كه ابعاد و لايههاي اين ارتباط ( ارتباط اثر و مخاطب ) را افزايش مي دهد .
بسياري اوج يك نقد هنري را كشف مي دانند . كشف چيزي در اثر كه از عهدهي هر تماشاگری برنمیآید .
در كشور صاحب تئاتري مانند فرانسه كه جشنواره زدگي همانند ايران شايع نيست و اجراي عمومي از ارج و قرب خاصي برخوردار است ، يك گروه تئاتري ، قبل از شروع اجراي عمومياش اجرايي را ویژهی منتقدان در نظر مي گيرد ؛ منتقدان نقدهاي خود را در اختيار گروه قرار مي دهند و گروه اجراي قويتري را براي عموم آماده ميسازد . در واقع منتقد پلي ارتباطي بين اثر و مخاطب مي باشد كه ابعاد و لايههاي اين ارتباط ( ارتباط اثر و مخاطب ) را افزايش مي دهد .
بسياري اوج يك نقد هنري را كشف مي دانند . كشف چيزي در اثر كه از عهدهي هر تماشاگری برنمیآید .
2- انواع نقد
روشن است كه ما با انواع نقد روبرو هستيم و يك نوع نقد به مفهوم كلي نداريم . از همين رو لازم است كه قبل از آن كه قلم حساس نقد را در دست گيريم ، توجه داشته باشيم كه ميخواهيم چه نوع نقدي بنويسيم . لذا شناخت انواع نقد بسيار پراهميت است . شايد بتوان از ديدگاهي نقد را به دو دستهي كلي پوزتيويستي و غير پوزتيويستي تقسيم بندي كرد :
الف (نقد پوزتيويستي) يا دانشگاهي (: از اين دسته نقد ميتوان به نقدهاي اسطورهاي و كهننمونهاي اشاره كرد . نقد پوزتيويستي با متر و معياري از پيش تعيين شده به سراغ اثر مي رود ، معيارش را چون شابلوني بر آن مي گذارد و به بررسي اثر مي پردازد . به عبارت ديگر نقد پوزتيويستي نقدي مقايسهاي است كه اثر را با معياري بيروني مي سنجد .
ب ( نقد غير پوزتيويستي : از اين دسته نقد مي توان به نقدهاي مدرن ، نشانه شناسي ، روانكاوانه ، ساختارگرايي و … اشاره نمود . متر و معيار سنجش نقد هاي غير پوزتيويستي ، معمولا خود اثر است .
3- اهميت نقد تئاتر
تئاتر هنري است زنده كه درست در زمان خلق با تماشاگر خود ارتباط برقرار ميكند . زنده بودن تئاتر سبب ميشود كه نقد آن اهميتي دو چندان يابد . در بسياري از موارد تاثير نقد منتقدان را در اجراهاي باقي ماندهي يك تئاتر شاهد هستيم . اما در ساير گونه هاي هنري ، حتي سينما كه مشتركات بيشتري با تئاتر دارد ، با آثاري تام و كامل روبروييم . لذا از تاثير نقد بر اين گونه آثار كم ميشود .
4- اثر و موثر
پيشنهاد ميشود كه در يك نقد , اثر را از موثرش جدا سازيم و بين اين دو مفهوم تميز قايل شويم .
شرايطي را در نظر بگيريد كه يك منتقد به دريافتهايي از يك اثر ميرسد كه اين دريافتها به هيچ وجه مد نظر موثر نبوده است . موثر چه بخواهد و چه نخواهد پتانسيلي در اثرش موجود بوده كه منتقد را به اين دريافتها رسانده است . در شرايطي ديگر ممكن است كه يك منتقد شناختي در مورد خانواده ، گذشته ، جهان بيني و … يك موثر داشته باشد , اما بيترديد اين شناخت را در مورد ساير موثران ندارد . در هر صورت هر نوع برخورد با اثر ، پس از توليد و عرضه ، جداي از موثر بوده و تنها وابسته به خود اثر است . لذا پيشنهاد ميشود كه در يك نقد ، فارغ از موثر ، تنها به بررسي اثر و دنياي آن بپردازيم .
5- نمايش و نمايش نامه
متاسفانه در بسياري از نقدهايي كه بر اجراها نوشته ميشود ، مشاهده ميگردد كه بخش اعظمي از نقد به نمايشنامه ميپردازد . بايد توجه داشت كه ما در يك اجرا با يك نمايش طرفيم نه نمايشنامه و ممكن است كه نمايشنامه در مسير تبديل به نمايش تغييرات بسياري را به خود ببيند . تنها در صورتي ميتوان به نقد دقيق و منصفانهي يك نمايشنامه پرداخت ، كه آن نمايشنامه را در دست داشته باشيم .
6- مقايسه و قضاوت
به جز نقدهاي پوزتيويستي ، اغلب پيشنهاد ميشود كه مقايسه در خود اثر صورت گيرد . يعني مقايسهي اثر با آثار مشابه ، آثار گذشتهي كارگردان يا گروه اجرايي و به طور كلي هر چيز بيروني سفارش نميشود . بلكه بهتر است كه نشانهها ، نظامها ، رمزگان و ساير اجزاي سازندهي اثر با هم مقايسه شوند . به عنوان مثال اولين ركني كه در نمايش يا نمايشنامه معرفي ميشود مكان است . بدين ترتيب «هماهنگي » ركن دوم با ركن اول ، ركن سوم با ركن اول و دوم و … مورد قياس قرار ميگيرد .
پر واضح است كه قضاوت يك نقد حرفهاي ، از قضاوتهاي عاميانهي « بد بود » ، « خوب بود » ، «بد نبود » و … فاصلهي زيادي دارد . پيشنهاد متخصصان براي قضاوت نيز قضاوت در مورد «هماهنگي» اجزاي سازندهي اثر است .
7- ساختار (فرم) ، مفحوم (محتوا)
پيشنهاد ميشود در نقد بيشتر به ساختار اثر پرداخته شود و از بررسي مفهوم اجتناب گردد . چرا كه بررسي محتواي اثر به بحث بر سر عقيدهها ، جهان بينيها و از اين دست ميانجامد كه ممكن است به تعداد افراد ، با ديدگاههاي متفاوت روبرو شويم . لذا نميتوان بر سر مفهوم به آساني به تفاهم رسيد .
بايد توجه داشت كه نقد ساختار يك اثر ، به معناي نقد ساختار گرايانه نيست . زيرا نقد ساختارگرايي ملزم به رعايت بايد و نبايدهايي خاص و مبتني بر نوعي جهانبيني است .
8- مدل ياكوبسن
مدل ياكوبسن از شش ركن تشكيل ميشود . ياكوبسن هر اثر هنري را يك فرستنده و مخاطب اثر را يك گيرنده ميداند . بين فرستنده و گيرنده ، چهار ركن موضوع ، پيام ، رمزگان و مجرا قرار دارند .
موضوع همان چي گفتن است . اين كه اثر از چه سخن ميگويد .
پيام چگونه گفتن است .
رمزگان يا كد را ميتوان نشانهها ، قراردادها و به عبارتي زباني دانست كه اثر با استفاده از آن با مخاطب ارتباط بر قرار ميكند .
مجرا قالبي است كه هنرمند از آن بهره ميجويد . گرافيك ، نقاشي ، تئاتر ، سينما ، داستان ، موسيقي و ... مجراهاي هنري هستند كه هنرمند از آن ها استفاده ميكند .
هنرمند و به عبارتي ديگر اثر آزاد است كه از هر چه ميخواهد سخن بگويد و از هر مجرايي كه ميخواهد بهره بجويد . اما پيام و رمزگان اركاني هستند كه منتقد به بررسي آنها ميپردازد .
عرفان پهلواني
آذر 1384
روشن است كه ما با انواع نقد روبرو هستيم و يك نوع نقد به مفهوم كلي نداريم . از همين رو لازم است كه قبل از آن كه قلم حساس نقد را در دست گيريم ، توجه داشته باشيم كه ميخواهيم چه نوع نقدي بنويسيم . لذا شناخت انواع نقد بسيار پراهميت است . شايد بتوان از ديدگاهي نقد را به دو دستهي كلي پوزتيويستي و غير پوزتيويستي تقسيم بندي كرد :
الف (نقد پوزتيويستي) يا دانشگاهي (: از اين دسته نقد ميتوان به نقدهاي اسطورهاي و كهننمونهاي اشاره كرد . نقد پوزتيويستي با متر و معياري از پيش تعيين شده به سراغ اثر مي رود ، معيارش را چون شابلوني بر آن مي گذارد و به بررسي اثر مي پردازد . به عبارت ديگر نقد پوزتيويستي نقدي مقايسهاي است كه اثر را با معياري بيروني مي سنجد .
ب ( نقد غير پوزتيويستي : از اين دسته نقد مي توان به نقدهاي مدرن ، نشانه شناسي ، روانكاوانه ، ساختارگرايي و … اشاره نمود . متر و معيار سنجش نقد هاي غير پوزتيويستي ، معمولا خود اثر است .
3- اهميت نقد تئاتر
تئاتر هنري است زنده كه درست در زمان خلق با تماشاگر خود ارتباط برقرار ميكند . زنده بودن تئاتر سبب ميشود كه نقد آن اهميتي دو چندان يابد . در بسياري از موارد تاثير نقد منتقدان را در اجراهاي باقي ماندهي يك تئاتر شاهد هستيم . اما در ساير گونه هاي هنري ، حتي سينما كه مشتركات بيشتري با تئاتر دارد ، با آثاري تام و كامل روبروييم . لذا از تاثير نقد بر اين گونه آثار كم ميشود .
4- اثر و موثر
پيشنهاد ميشود كه در يك نقد , اثر را از موثرش جدا سازيم و بين اين دو مفهوم تميز قايل شويم .
شرايطي را در نظر بگيريد كه يك منتقد به دريافتهايي از يك اثر ميرسد كه اين دريافتها به هيچ وجه مد نظر موثر نبوده است . موثر چه بخواهد و چه نخواهد پتانسيلي در اثرش موجود بوده كه منتقد را به اين دريافتها رسانده است . در شرايطي ديگر ممكن است كه يك منتقد شناختي در مورد خانواده ، گذشته ، جهان بيني و … يك موثر داشته باشد , اما بيترديد اين شناخت را در مورد ساير موثران ندارد . در هر صورت هر نوع برخورد با اثر ، پس از توليد و عرضه ، جداي از موثر بوده و تنها وابسته به خود اثر است . لذا پيشنهاد ميشود كه در يك نقد ، فارغ از موثر ، تنها به بررسي اثر و دنياي آن بپردازيم .
5- نمايش و نمايش نامه
متاسفانه در بسياري از نقدهايي كه بر اجراها نوشته ميشود ، مشاهده ميگردد كه بخش اعظمي از نقد به نمايشنامه ميپردازد . بايد توجه داشت كه ما در يك اجرا با يك نمايش طرفيم نه نمايشنامه و ممكن است كه نمايشنامه در مسير تبديل به نمايش تغييرات بسياري را به خود ببيند . تنها در صورتي ميتوان به نقد دقيق و منصفانهي يك نمايشنامه پرداخت ، كه آن نمايشنامه را در دست داشته باشيم .
6- مقايسه و قضاوت
به جز نقدهاي پوزتيويستي ، اغلب پيشنهاد ميشود كه مقايسه در خود اثر صورت گيرد . يعني مقايسهي اثر با آثار مشابه ، آثار گذشتهي كارگردان يا گروه اجرايي و به طور كلي هر چيز بيروني سفارش نميشود . بلكه بهتر است كه نشانهها ، نظامها ، رمزگان و ساير اجزاي سازندهي اثر با هم مقايسه شوند . به عنوان مثال اولين ركني كه در نمايش يا نمايشنامه معرفي ميشود مكان است . بدين ترتيب «هماهنگي » ركن دوم با ركن اول ، ركن سوم با ركن اول و دوم و … مورد قياس قرار ميگيرد .
پر واضح است كه قضاوت يك نقد حرفهاي ، از قضاوتهاي عاميانهي « بد بود » ، « خوب بود » ، «بد نبود » و … فاصلهي زيادي دارد . پيشنهاد متخصصان براي قضاوت نيز قضاوت در مورد «هماهنگي» اجزاي سازندهي اثر است .
7- ساختار (فرم) ، مفحوم (محتوا)
پيشنهاد ميشود در نقد بيشتر به ساختار اثر پرداخته شود و از بررسي مفهوم اجتناب گردد . چرا كه بررسي محتواي اثر به بحث بر سر عقيدهها ، جهان بينيها و از اين دست ميانجامد كه ممكن است به تعداد افراد ، با ديدگاههاي متفاوت روبرو شويم . لذا نميتوان بر سر مفهوم به آساني به تفاهم رسيد .
بايد توجه داشت كه نقد ساختار يك اثر ، به معناي نقد ساختار گرايانه نيست . زيرا نقد ساختارگرايي ملزم به رعايت بايد و نبايدهايي خاص و مبتني بر نوعي جهانبيني است .
8- مدل ياكوبسن
مدل ياكوبسن از شش ركن تشكيل ميشود . ياكوبسن هر اثر هنري را يك فرستنده و مخاطب اثر را يك گيرنده ميداند . بين فرستنده و گيرنده ، چهار ركن موضوع ، پيام ، رمزگان و مجرا قرار دارند .
موضوع همان چي گفتن است . اين كه اثر از چه سخن ميگويد .
پيام چگونه گفتن است .
رمزگان يا كد را ميتوان نشانهها ، قراردادها و به عبارتي زباني دانست كه اثر با استفاده از آن با مخاطب ارتباط بر قرار ميكند .
مجرا قالبي است كه هنرمند از آن بهره ميجويد . گرافيك ، نقاشي ، تئاتر ، سينما ، داستان ، موسيقي و ... مجراهاي هنري هستند كه هنرمند از آن ها استفاده ميكند .
هنرمند و به عبارتي ديگر اثر آزاد است كه از هر چه ميخواهد سخن بگويد و از هر مجرايي كه ميخواهد بهره بجويد . اما پيام و رمزگان اركاني هستند كه منتقد به بررسي آنها ميپردازد .
عرفان پهلواني
آذر 1384
شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۷
آش کالباس
انتظار با بوی نرگس
یونجه گلاسه
روباه حیله گر و خرس زود باور
سهشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۷
گفتگو با آقای "رامتین خداپناهی" پیرامون آسیب شناسی تئاتر دانشگاهی
گفتگو با آقای "رامتین خداپناهی" پیرامون آسیب شناسی تئاتر دانشگاهی
عرفان پهلوانی : قربان شما مهمترین کمبود ها و آسیب های تائتر دانشگاهی را چه می دانید؟
رامیتین خداپناهی : در ابتدا ببینیم که اصلا تائتر دانشگاهی موجود هست ؟ داریم اصلا تائتر دانشگاهی که می گوییم که حالا در این زمینه تئاتر دانشگاهی چه کمبودهایی داره ؟ من احساسم بر اینه که در ابتدا وقتی صحبت از تائتر می کنیم خوب طبیعتا حالا چه در دانشگاه و چه در غیر دانشگاه ما یک گروه منسجم باید داشته باشیم. وقتی که در تئاتر ما گروه نداریم خوب طبیعتا یک اجرای مبتنی بر یک کار گروهی هم نمی تونیم داشته باشیم. و این به نظر من مهم ترین عنصری است که امروز علی الخصوص تئاتر دانشجویی داره ازش ضربه می خوره یعنی تئاتری که معمولا داره در دانشگاه ها حالا اگر اسمش را تئاتربگذاریم که داره شکل می گیره از جنس و بافتی تشکیل شده که بسیار گذرا بسیار سطحی و بسیارزود گذره و طبیعتا ره به هیچ دهی هم نخواهد بر . به خاطر این که شما بنیان های تئاتر را ابتدا" در پارامترهای تفکری اون گروه می دونید و وقتی که طبیعتا" گروهی موجود نیست و تفکری در گردو پیرامون اون گروه شکل نمی گیره پس مطمئنا" شما مدام در حال برانداز کردن آن چیزی هستید که طبیعتا" به کار نمی یاد. پیس های اجرا شده طبیعتا" مثل لقمه های هزار بار جویده شده اند که بارها و بارها و بارها دارن از مسائلی صرف می زننند که نه امروز دغدغه ی ماست نه امروز ما نیازی بهش نداریم . حالا چه در سطح بیم المللش حتی و چه در سطح دانشگاهی .
عرفان پهلوانی : یعنی توجه به نیاز و ضرورت حال حاضرجامعه نمی شد
رامتین خداپناهی : اصلا" . اصلا" ببینید ما درواقع داریم کاری رو انجام می دیم که تافته ی جدا بافته است . یعنی در دانشگاه داره اتفاقی می افتد که ربطی به مسائلی که امورز انسان انسان امروز انسان معاصر در ایران باهاش دست و پینجه نرم می کنه باهاش سروکاری نخواهد داشت . این دو شق می شده . یعنی یک شق دانشگاهی یعنی یک پز دانشگاهی و اتفاقی که داره در بیرون از این دانشگاه می افتد . پس طیعتا داره و اتفقای می افتد که به نظر من هیچ کدوم ربطی به هم ندارن و در هیچ نقطه ای هم با هم تماس پیدا نمی کنن .
عرفان پهلوانی : پس وپشت این پز دانشگاهی چیه ؟
رامتین خداپناهی : ببینید استنباط من اینه که ما انگار در یک تاریخی محبوس شدیم که در سال ها وسال هاست که در این توبره ای تاریخ رو داریم رودوش خودمون می کشیم . من احساسم بر اینه که در یک جایی شاید ما بتونیم نقاط مشترکی پیدا کنیم بین خود و تفکرات مغرب زمین . ولی این نقاط مشترک اگرتبدیل نشد به یک فیلتر داخلی یعنی ما می تونیم جهانی فکر کینم. مولی هنگامی که جهانی فکر کنیم و خونگی عمل نکینم ما باز عرض می کنم ماره ره به هیچ دهی نخواهیم برد . این که با بخوایم سر منشا و مبدا تفکر ما رو به اون و رمزهای خودمون چشم بدوزیم طبیعتا" هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد به خاطر این که دغدغه های امروز من دغدغه های اون روز اون ها نبود و دغدغه های اون روز من دغدغه ی امروز من در این سرزیمن با این ملیت با این ارامتر فکری فرهنگی اجتماعی نیست و پس طبیعتا" اگر بخواهیم اجرایی از اون پلیس ها و اجرایی از نوع فکرشون در غالب نمایشنامه داشته بشم طبیعتا" به یک شیر بی یال و دم و اشکم می مونه که دیگه نه شیره و نه چیزه دیگه بدون این که چیز جدیدی باشه .
عرفان پهلوانی : صحبت های شما من رو یاد نوشته ای از دکتر قطب الدین صادقی انداخت که حول وهوش یک سالم و نیم پیش خوندم توی اون نوشته 4 تا ویپگی اقای صادقی برای یک روشن فکرذکر کرده بود . فرزند زمان خودش باشد. فرزند مکان خودش باشد نیازها و کمبودهای زمان و مکمان خودش رو درک کنه و راه کاری برای برون رفت از این مشکلات ارائه بده کمه باز فکر کنم که دقیقا" اون چیزیه که شما اشاره کردید.
رامتین خداپناهی : ببینید ما اگر بخواهیم تاریخ ادبیتامان را بررسی کنیم اگر بخواهیم تاریخ نمایشنامه نویسیمون رو بررسی کنیم که به نظر من خوب در کی جا قابل مقایسه است . ممکن است در ظاهر با هم متفاوت باشن ولی در ماهیت یکی است . به نظر من این گونه است که ما احساس من بر اینه ما دریک جایی از تاریخ معاصر خودمون چنان درگیر عنوان های روشن فکری در پرانتز می گم تشبه روشن فکری شدیم که در واقع احسام بر اینه کمه به قول کامو جمله ای داره کامو می گه در یک جایی انسان دست به خلق تکنولوژی می زنه ولی در یک جای دیگه خودش اسیر تکنولوژیه . یعنی دیگر اون تکنولوژی است که داره اون رو هدایت می کنهع و پیش می بره . این جا هویت انسانی دیگر از بین رفته است . من احسام بر اینه که در یک جایی از تاریخ ما بله در تاریخ معاصر ما می توانیم استفاده کنیم از تکنیک ها و سبک های مختلفی که داره در ادبیات یا ادبیات نمایشی ما به عنوان بیس اصلی فکری حالا من کاری الان به..... درواقع به شیوه اجرایی و در واقع آن چیزی که این تفکر رو تبدیل یه یک اثر بصری می کنه الان من ندارم من رو بیسش هستم یعنی در واقع میگم ان چیزی که به به عنوان کارگردان اگر قراره بیاییم روی نمایشنامه ای کار بکنیم این که این نمایشنامه خوب طبیعتا" بیس فکمریه یک نمایشنامه نو لیسیه یک رمان نو این که الان امروز روز آیا من می تونم متراژهای داشته باشم که بتونه پاسخ گوی دغدغه های فکری من با توجه به بیس خود من باشه ؟ خوب طبیعتا" نیست . و ما هر چند مراجعه مجددمی کنیم باز می رسیم به تاریخ ادبیات داتسانی و نمایشنامه نویسی از 20-30-40-50
عرفان پهلوانی : یعنی در وحله اول باید نمایشنامه ای برای امورز تولید بشه .
رامتین خداپناهی : لفظ تولید را نمی پذیرم . بلکه خلق بشه . چون به نظر من نمایشنامه نویسی یک کار تولیدی نیست . کارگردانی یک کار تولیدی نیست . یک کار خلاقانه است که با پوست و گوشت خودتون شما باید این رو لمس بکنید . یعنی باید درک بکنید . یعنی باید بتونید احساس بکیند. خوب این درک و لمس و احساس از چی میاد؟ از یک دغدغه میاد . که مشا ابتدا باید پاسخ گوی دغدغه های پیرامون خودتون البته خود باشد . م.قعی که این نیست خوب طبیعتا" ما عنصر ... یعنی ما یک سنتر نداریم . عنصر سومی شکل نخواهد گرفت . تا وقتی که در واقع ما نیاسسم این ... ما جرح و تعدیل نداشته باشیم ما کشف نداشته باشیم خوب طبیعتا" نمی توینم هیچ پل ارتباطی بین خود و آثار خودمون بزینم . پس در نتیجه ان چیزی که از ما منتج می شه اثری است که باز ربطی به ما نداره من اگر امروز تحت تاثیر یک ... ببینید وقتی که یک اجرا توی جشنواره فجر از یک اثرغربی ما می دانیم بلافاصله آثار بعدی که در توی این مملکت در تئاترروی صحنه می ره تحت تاثیر اون آثار غربیه . خوب چرا ؟ اگر برای مثال یک گروه آلمانی یک گروه اتریشی کاری رو روی صحنه می برن طبیعتا" با اممواج فکری خودشون و شاخک های حساس خودشون ممزوج شده است ولی اگر اون متراژ رو برداریم بیاریم دقیقا" مثل این می مونه که بنده کت شوار کریستین اندیور بپوشم با گیوه خوب هیچ ربطی به هم دگه ندارن ما می تونیم عرض کرم ما می توینم استفاده بکنیم ما می تونیم جهانی بیاندیشیم ولی به شرطی که بتوینم ....
عرفان پهلوانی : بعد از که از فیلتر های خودمون عبورش بدیم.
رامتین خداپناهی : کاملا" ما نمونها های بارزش را در تاریخ سینما برای مثال داریم من می گویم کوروساوا کوروساوا یک کارگردان 100% ژاپنیه . ازآثار غربی می یاد استفاده می کنه از اثر شکسپیر هم داره استفاده می کنه ولی آن چیزی که در نهایت به وجود می یاد که عنصر سومی شکل می گیرد در نهایت یک اثر 100% ژاپنیه –گرتفسکی درتئاتر می یاد چیکار می کنه ؟ از تمام ایین های نمایشی شرق دور میاد استفاده می کنه ولی در نهایت به یک تئوری می رسه که شما می تویند کاملا" عنوان یک تئوری اروپای شرقی رو به اون مثال بزنید.یا حتی برای مثال باز در سینما یه اثری از کوروساوو – کوروساوو میاد از فیلم های وسترن غربی استفاده می کنه یعنی از اون پارامترها . از اون ژانر فیلمی در میاد به نام هفت سامورایی . این هفت سامورایی یک فیلم 100% ژاپنیه ولی با پارامترهای غربی . یعنی شما بیس اصلی رو از اون می گیرید ولی در واقع آن چیزی که ساتع می شده زیر مجموعه فرهنگ ژاپنیه و نگاه خاص کوروساوا طی اون تحقیقات و پژوهشی که در فرهنگ ژاپنی داره و در نهایت وقتی که این فیلم تولید می شه و به عرصه دیدار می رسه و اکران عمومی می گیره در سطح جهانی مجددا" باز غربی ها از این فیلم میان استفاده می کنن فیلم دیگری کپی این فیلم می سازن می شه 7 دلاور . بحث من رو اینه . ما این رو نداریم . این حلقه ی مفقود شده ماست که به نظر من ما به قول داریوش شایگان تبدیل به آلکن شدیم یک شخصیت در کمدیادل آرته است که یک پاچمون ... ما 40 تکه شدیم امورز یه پاچه شلوار مون مال لویی چهاردهمه یه پاچه دیگه ما هنری سومه کت.من مال ریچارد سومه . اصلا" معلوم نیت چی هست و در نهایت بیس فکری هم شکل نمی گیره .
عرفان پهلوانی : هر ساله تعداد زیادی دانشجو از رشته ی نمایش فارغ التحصیل می شن اما بازار کارموجود آمادگی پذیرش این تعداد فارغاتحصیلرو نداره راه کار مشا برای برون رفت از این مشکل چیه ؟
رامتین خداپناهی : ببینید این پاسخ گویی یان به سوال شما اصلا" در وظیفه ی من نیست به نظر من متخصصین دیگری باید بیان پاسخ بدن .
عرفان پهلوانی : کدام متخصصین ؟
رامتین خداپناهی : ببینید اون های که در واقع ... برنامه ریز ها تئوریسن ها ی این بخش جامعه شناس ها ...
عرفان پهلوانی : کدام بخش ؟
رامتین خداپناهی : عرض می کنم خدمتون جامعه شناسان روان شناسان عرضم خدمت جناب علی که تئوریسن های فرهنگی متولیان فرهنگی این جامعه اون ها هستن که دراقع .... ببینید من در مقام تئورسین این بخش نیستم . من خودم مجری هستم . من طراح و برنامه ریز نیستم این یک کارکرد فرهنگی می خواد به نظر من اگر امورز شما می گیربازارکار ما نمیتوینم اسم بازار کار رو بذاریم روش به خاطر این که مطمئنا" اگر تقاضا باشه عرضه هم تولید می شه ولی وقتی تقاضا نیست وقتی که سالن های تئاتر شما محدود مشن تنها به تماشاچیانی که یا ریشه خود در بچه های تئاتر دارن یا در نهایت افرادی که متصل به این ادم ها هستن خوب طبیعتا" به قدر تقاضا عرضه هم نمی شه و اگر هم بشه متقاضی نیست و من بحثم اینه که ما ابتدا" قبل از این که تئاتری رو .... ببین علی شریعتی یک جمله ای داره علی شریعتی می گه که نیازی نیست ما کتابخونه ها رو افزایش بدیم . باید فرهنگ کتابخونی رو بجود بیاریم . اگر فرهنگ کتابخونی به وجود بیاد پیاده روهای شهر مشا تبدیل می شن به کتاب فروشی ولی وقتی که این فرهنگ تئاتر دیدن و احساس نیاز به حضور یک عنصر پویا وزنده و صاحب تفکر مثلتئاتر در جامعه ی فرهنگی و جامعه ی عمومی مملکت ما احساس نمی شه طبیعتا" ما اگرصد تا سالن هم بزنیم باز همین سیکل تکرار می شه سپس ما ابتدا باید یک کارکردبنیانی فرهنگی بگیریم و یک اصلاح فرهنگی یکنیم روی چی ؟ روی بیس اصلی این ماجرا که به نظر من مردم اند.
عرفان پهلوانی : به تعبیری تئاتر برای همه تبدیل به تئاتر نیازی برای همه بشه
رامتین خداپناهی : کاملا" شما موقعی احساس می کیند که یناز داشته باشید این نیاز رو کی احساس می کنه ؟ امروز شما در هر خیابانی که پا میذارین از ابتدا تا انتهای خیابان پر از سوسیس کالباس فروشیه . پر از گوشت فروشیه پر از میوه فروشیه خوب طبیعتا" چرا جایی برای عرض کردم عنصر پویایی مثل تئاتر که نبض تپندش کاملا" باید در طی قرون بلتیه برای هر کشوری و در نهایت من به این جمله یونسکو می رسم که از پیاده های یک شهر می شه متوجه شد که چه قدر می تونه فقر فرهنگی داشته باشد اون وقت کدوم کشور؟ کشوری این عقبه ی فرهنگی که ما بشیم کشوری با این بینان های ادبی که ما با شیم ولی متاسفانه به علت عدم پردازش درست و عدم کارکرد درست و عدم برنامه ریزی صحیح نسبت به ایجاد فرهنگ نمایش و احساس حضور این عنصری به اسم نمایش متاسفانه امرومز در این جا وایسادیم که بگیم که بله ما جایی رو امروزنداریم که جوابگویی فارغالتحصیلان علمی آکادامیک رشته ای به اسم تئاتر باشه . یعنی تخصص و طبیعتا" کارهایی که بازادره انجام می شه کارهای یر متخصصانه و غیر مسئولانه است . من سخت تاکید می کنم روی واژه ی غیر مسئولانه چون ما به عنوان حتی مجریان نمایش حتی ما به عنوان مجریان این مدیا این رسانه به اسم تئاتر متاسافانه خیلی نسبت به این بخش غیر مسئولانه برخورد کریم . و طبیعتا" طبعاتش رو هم داریم می بینیم و سال به سال هم این داره بدتر می شه ما این ور ور مشکل نداریم .ما... مشکل ما درسته بخشیش به این بر می گرده ولی ما توی بخش دیگری که خیلی بنیادی تره و خیلی باید تئوریزه بشه و باید روش کار بشه به طور تخصصی و علمی خوب طبیعتا" ما این عدم کارکرد رو داریم و خیلی طبیعیه که امروز به اینجا رسیدیم .
عرفان پهلوانی : آیا به نظرشما نیازی به بازنگری در دروس رشته ی نمایش در مقطع کارشناسی هست ؟ اگر جواب شما مثبته کدام درس ها بیشتر نیازمند این بازنگری اند؟
رامتین خداپناهی : ببینید دروس نمایشی متاسفانه آن چیزی که امروز ما به عنوان ... البته این بحث شما خیلی گسترده است . یعنی این که ما اگر بخواهیم بگیم بازیگری خوب طبیعتا" دریچه های دیگری باز خواهد شد اگر بگیم ادبیات نمایشی دریچه های دیگری باز خواهد شد یعنی خیلی صحبتی که دارید عنوان می کنید یا سوالی که دارید...
عرفان پهلوانی : پس اجازه بدین این رو خصوصی تر کنیم توی گرایشی که شما مدرسش هستین گرایش بازیگری آیا نیاز به اصلاح هست ؟ اگر بله چه دروسی ؟
رامتین خداپناهی : مهمترین اتفاقی که در دانشگاه نمی افتد داشتن آزمایشگاه و ...لابرتواره ما متاسفانه این رو نداریم یعنی دانشجو دوره ی لیسانس ان چیزی است که براش اتفاق نمی افته متاسفانه یک تئاتر آزمایشگاهی و یک تئاتر اکسپرنمیتا یک تئاتر تجربی است که در پهنای تجربه ای که در طول این سال های در یک محیط علمی مثل دانشگاه داره رو متاسفانه براش ایجاد نشده پس طبیعتا" یه یک دروسی می رسیم که بسیار دروس سردستی و در حد ردوبدل شدن باز اطلاعاتی است که این اطلاعات به نظر من در جهان امروز بازیگری بسیار درش بازنگری شده و مورد چالش داره قرار می گیره که باز ما این رو نداریم یعنی مباحثی که در دروس ما داره مطرح می شه یک عرض کردم با این واژه رو باز لقمه های هزار بار جویده شده است که ما مدام داریم این رو می گیم چرا؟ چون خودمون هم فاقد تجربه هستیم . خود ما به عنوان در واقع مدرس خود به عنوان مدرسی که داریم این واحد رو تدریس می کنیم یعنی دروواقع اگر من بخوام به عنوان تئاتر دانشگاهی که به نظر من تئاتر دانشگاهی یکی از مهمترین عناصری است که همیشه در رقابت با تئاتر حرفه ای است . به خاطر این که همواره تئاتر حرفه ای در تمام دنیا ترس از اجراهای چارچوب شکن تئاتردانشجویی دارن و از طرف دیگه جدای از ترس آغوش باز دارن برای پذیرش و ایجاد تغییر های بنیادی در مفاهیم و در چارچوب و در ساختمان ودر ساختار تئاتر هستن . شما همواره پیس هایی که توسط گروه های دانشجویی در تمام دنیا اجرا مشه بسیار قادرتر و بسیار قدرتمند تر از تئاتر حرفه ای می بینید.به خاطر این که اون تئاتر حرفه ای داره دست به یک تکرار جواب داده شده در اطراف خودش داره می زنه ولی تئاتر دانشجویی با فکر تازه و با تفکر پر طراوت تروبا اندیشه ی نو که احساس نیازش رو سخت در خود احساس کرده مواجه می شه با یک مدیایی با یک رسانه ای به اسم تئاتر.
عرفان پهلوانی : آقای خداپناهی میشه مشخص تر کنید که چه واحدهایی نیاز به اصلاح و چه واحدهایی در واقع باید اضافه بشن ؟
رامتین خداپناهی : ببینید در مباحث بازیگری عرض کردم مهم ترین بحث ما که امروز جای خالیش احساس می شه داشتن کارگاه های بازیگری است نه داشتن تیتر و عنوان . به عنوان این که من حالا بازیگری 1 بازیگری 2 بازیگری 3 بازیگری 3 بازیگری سینما بازیگری رادیو و تلوزیون ولی خوب همهی این ها در واقع تحت یک عنوان ارائه بشه . ببینید بدن بیان حرکت تربیت حس و بازیگری 1 و بازیگری 2 . شما اگر تمام تئوری های بازیگری که گروه های مختلفی که درنهایت منتج شدن به یک .... به تئوریزه کردن تجربیات خودشون مثل استاد نیلاوسکی و گروهش مثل مایر هوله مثل پیکاتور مثل بروک مثل گروتفسکی این ها همه گروه های آموزشی شما فرصت پیدا می کیند که تا به هم نزدیک بشید که تا پایه های فکری هم رو بشناسید تا دست به یک آزمون و خطایی بزنید که از این آزمون و خطا عرض کردم یک سنتری می یاد بیرون یک تئوری میاد بیرون که در نهایت این تئوری قابل تعمیمه به جامعه ی تئاتری ولی متاسافانه این در این جا موجود نیست . ما همه در حد فهرست می داریم با دروس ارتباط برقرار می کنیم . بازیگری ما فاقد شناخت درست بیانه بازیگر ما کمه از دانشگاه فارغ التحصیل می شه فاقد شناخت درست بدنه . بازیگر ها از شمشیر بازی ار ورزش از کانگ فو از رقص از باله از شناخت موسیقی ازسلفژ هیچ اطلاعی نداره . بازیگر ما از نقاشی از سبک های نقاشی از سبک های ادبیات استانی هیچ اطلاعی نداره . از پیشینه خودش هیچ اطلاعی نداره .خوب این ها جزرو صنعت و کمبودهای یک رشته است و امیدوارم که درواقع باز متولیان فرهنگی این مملکت فکری به حال خداهایی که درواقع این دروس دارن بکنند.
عرفان پهلوانی : دانشگاه آزاد از چند سال پیش ازمون و مصاحبه های ورودی رشته نمایش رو بردشات . این اتفاقات چه تاثیری در روند اموزشی رشته ی نمایش تو این دانشگاه داشته ؟
رامتین خداپناهی : ببین ضربه ی بسیار مهلکی است . ما ابتدا داریم ... من نمی دونم چرا دانشگاه آزاد ... ببین بعضی رشته ها و واحد ها هستن بعضی رشته ها و گرایش ها و بعضی رشته ها و درو اقع ... به طور تخصصی اسم می برم برای مثال به شما اگر قرار باشه خلبان باشید باید یک استانداردهایی رو داشته باشید . اول رعایت این استاندارد هاست و بعد اموزشی . خوب وقتی که من شاگردهایی رو به طور یعنی باهاشون درگیز هستم که این ها فاقد دارابودن ابتدایی ترین فیزیک مناسب حتی برای رشته ی بازیگری هستن . مشکل لکنت دارن مشکل صحبتی دارن و خوب طبیعتا" من نمی دونم چرا این ادم چرا این بچه هایی که حتی می تونه راه دیگری براشون باز بشه در عدم پذیرش .یعنی به نظر من پذیرش این ها به همون مقدار به ما ضربه می زنه که به خود اون بچه های ضربه می زنه .یعنی مطمئنا" شما همین قدر که وقت از من می گیره من هم دارم از اون وقت می گیرم خوب پس طبیعتا" اگر ما این فیلترینگ را داشتهباشیم مطمئنا" این بچه هایی که امروز دارن در رشته ی تئاتر درس می خونن می تونن در شته های دیگه همین دانشگاه آزاد خودشون رو تست بزنن و محک بزنن و موفق باشن ولی متاسفانه این اتفاق نیافتاده در این چند سال . با تمام اعتراضاتی که حتی ما داشتیم و نامه نگاری هایی که با سازمان مرکزی شده ولی متاسفانه هنوز قهرا" تفکرشون بر اینه که رشته ی نمایش در مقطع لیسانس بهتر این است که ازمون عملی نداشته باشه .
عرفان پهلوانی :آقای خداپناهی با وجود انبوه حرف ها وبرخی کوشش های صورت گرفته در راستای رشد وتقویست تئاتر و در شهرستان ها اما هنوز تهران قلب هنر و تئاتر در ایرانه و فاصله ی چشم گیری با شهرستان ها داره با توجه به این نکته وجود رشته ی تئاتر در دانشگاه های شهرهایی مانند اراک تنکابن بوشهر تبریز شیرازو غیره را چگونه ارزیابی می کیند؟ یا به عبارت دیگه محیط شهری چه تاثیری در روند آموزشی تئاتر دانشگاهی داره ؟
رامتین خداپناهی : ببینید نظر من بر اینه که هر شهری خصوصیتهای رفتاری اجتماعی سیاسی و فرهنگی خاص خودش داره . طبیعتا" وقتی تئاتر در هر شهری وارد می شه یا رشته ی نمایش ابتدا" شناخت عناصر نمایشی اون شهرستان باید باشه امروز وقتی که رشته ی نمایش وارد هر شهری می شه کاملا" جدا ازبافتفرهنگی سیاسی اجتماعی حتی خرده فرهنگی های اون شهر هست و پس طبیعتا" هیچ ارتباطی بین من به عنوان یک مجری نمایش یا من بهعنوان یک بازیگر یا شما به عنوان یک کارگردان تئاتر که به نظر من سلبی ترین و اساسی ترینش اینه که ابتدا" با مردم اون شهر ارتباط برقرار کنید این ارتباط زده نمی شه و این حس هم کماری بین گروه های اجرایی تئاتری که به طور تجربی کارکردن وحالا در ممزوج شدن با تئوری های علمی –آکادمی تئاتر که در سطح دانشگاهی داره در اون شهر برگزارمی شه زده نمی شه و ما مهمترین عنصرمون باز همینه یعنی فاقد مطالعه کافی هستیم در زمینه ی اون شهری که درش نمایش به وجود آمده نمایش کارش چیه ؟ نمایش کارش در مرحله اون ارتباطه ارتباط درطبقات مختلف ارتباط درطبقاتی که در طبعات مختلف دارن پارامترهای فکری مختلف دارن ولی در شهری که تئاتر امروز هست چه در اراک چه در اصفهان که سوره در اون جا فعاله در شیراز دربوشهر در تنکابن الیگودرز و شهرهای دیگه ای که حالا در مقطع فوق دیپلم هستن یا آموزشگاه های تئاتری هستن که به نظرمن فرقینمی کنه باز به طور علمی دارن به بحث تئاتر نگاه می کنین. باز دقیقا" آن چیزی است که نگاهشون در نهایت وقتی که ما اگر بخواهیم این دو مقوله رو با هم بررسی کنیم می گیم اصلا" مشکل داره اصل مشکلش اینه که تئاتر تهران تئاتری که در تهران داره اجرا می شه خودش مشکل اساسی و سلبی داره با همون فاکتونرهایی که برات برشمردم تا آلان وقتی که مقترات و شعور و درکت در حد آبشخوری باشه که اون آبشخور اصولا"خودش درون خوب پس طبیعتا" تو چگونه می تونی دارای یک عرصه ی سالم تری نسبت به ... اگر می گم عرصه سالم یعنی سالم بودن فکر این تحقیق و پژوهش رو به وجود می یازه پس طبیعتا" این هم با کمیتش لنگه . یعنی این ارتباط این آزمون و خطا باز در سطح اون شهر زدهنمی شه . مطمئنا" ما تئاتری که برای مثال اگر در یک پایتخت داره می شه با تئاترهای شهرستانی هر کدوم از این ها به پا دارنده ی فرهنگ خاص خودش هستند یعنی مثل موسییقی می مونه . شما می گین موسیقی جنوب از یک ساز و از یک طیف ملودی هایی استفاده می کنه که کاملا" رنگ و بوی فرهنگی و خرده فرهنگی خودش رو داره . شما می گید موسیقی ترکمن . موسیقی ترکمن طبیعتا" خیلی با خاف خراسان متفاوته.
عرفان پهلوانی : چون زندگی در این نواحی با هم مختلفه .
رامتین خداپناهی : دقیقا" عرض بنده هم همینه . ببینید ما اطلاعاتمون در نمایش این رو بارها بهتون گفتم گفتم به اندازه اقیانوس ولی به عمق کم باید باشه ما آبشخورمون فرهنگ اطرافمونه آبشخورمون محیطی است که داریم درش زیست می کنیم . بال تمام پارامترها ببینید در یک دوره موسیقی داره به شدت محیطی عمل می کنه یعنی شما اگر در دوره ی ساسانیان ما 12 لحن باربد روداریم. 12 لحن باردبدبرای هر ماهی از سال یک ملودی در نظرگرفته شده برای هر روزی هفته براشون یک ملودی در نظر گرفته شده این تنگانگ بودن با اتفاقات طبیعی حتی دارای ایجاد تغییرات بنیانی در نوع نگاه مجدد شما به موسیقی است . یعنی شما وابسته به ... طبیعت وابسته به شما نیست . شما وابستهبه طبیعت هستید و این که واقع شما از طبیعت از عنصری به اسم طبیعت می گیرید و در نهایت اون هارو تبدیل می کنید که در نهایت اون ملودی می شه ملا ممد جان . این ملا ممد جان وقتی با این ملودی درمییاد خوب این ملودی است که سخت ریشه در فرهنگ کوچه داره یعنی من نمی تونم بگم که ... من می خوام بگم که ارگوآرکییک زبان کوچه زبان کلاسیکمون ممزوج شده در همه پیچیده شده در همه ما نمی تونیم در یک جایی این ها رو از هم جدا بدونیم . این ها همیدگر رو در واقع بازتولید می کنن این ها لازم و ملزوم هم دیگن ولی توی این نوع نگاهی که امروز آلان گریبان ما رو در تئاتر گرفته متاسفانه همهی این ها از بین رفته عرض کردم مثل موسیقی اون موسیقی دیگه تولید نمی شه اون موسیقی دیگه عرضه نمی شه اون موسیقی دیگه کشف نمی شه اون موسیقی دیگه خلق نیمشه چرا؟ من احساس می کنم خوب تئاتر هم عین موزیک عین موسیقی می مونه ما در واقع در وحله اول باید این بازتاب این اتفاقات طیعی فرهنگی و زیست محیطی اون شهر باشیم . تا این که بخواهیم بکت اجرا کنیم . تا این که بخواهیم یونسکو اجرا کنیم.
عرفان پهلوانی : شما در اول بحث اشاره کردید به تاثیر مثبت شکل گیری گروه در خلق آثار هنری . آیاکامل بودن گرایش ها در یک دانشگاهی که دررشته ی تئاتر داره کمک شایانی به شکل گیری یک گروه و رشد اون گروه و در نتیجه تولید اثرنمی کنه ؟
رامتین خداپناهی : مثل چه رشته هایی ؟
عرفان پهلوانی : گرایش های خود نمایش یعنی مثل دانشگاه اراک که فقط رشته بازیگری یا ادبیات نمایشی داره
رامتین خداپناهی : شما احساس نیاز به چه چیز دیگه ای دارین ؟ یعنی به چه گرایشی ؟
عرفان پهلوانی : گرایش کارگردانی . گرایش طراحی صحنه.
رامتین خداپناهی : خوب ببینید طبیعتا" این گونه است . ببینید تمام آثار بزرگ دینا که امروز تبدیل به آثار فاخر نه به معنای اون اصطلاحی که در تئاتر فرانسه قبل از موج نو به کار می رفت . فاخر به معنای این که قله ی از مه بیرون آثار نمایشی هستن . حالا چه در سینما چه در تئاتر همه دارابودن یک گروه هستن . یک گروه منسم که همه هم سوی فکری هستن با هم خوب چرا؟ طبیعتا" این اتفاق می افته . طبیعتا" خلافش احساس می شه عرض کردم من امیدوارم که دانشگاه ازاد یا حتی داشنگاه سراسری . ما در دانشگاه سراسری هم این اتفاق خیلی کم می افته . دانشگاه سراسری مگه در کجاتها تونسته به طور فعال در رشته سینما و تئاتر فعالیت بکنه ؟ من فکر نمی کنم یر از تهرن دانشگاه سراسری رشتهی سینما و تئاتر در داشنگاه دیگه ی سراسری در کشور داشته باشه .اگر هست من اطلاعی ندارم .
عرفان پهلوانی : ایا دانشگاه ها دانشجویان رشته نمایش را برای ورود به بازار کار حرفه ای آماده می کنن ؟ اگر نه چه چیزایی لازمه تا این اتفاق بیفته ؟
رامتین خداپناهی : ببینید اون وظیفه ی ... آماده سازی .... خوب طبیعتا" ان چیزی که داره اتفاق می افته آمادهسازی .... ببینید انی به نظر من درصدی از این ماجرا بر می گرده به خود دانشجو . من نمی تونم تمام اون خاکم رو از توبره خالی بکنم رو سر محیط آموزشی . بخشی از خلا ء کارکرد رو خود دانشجو دارن یعنی اینکه شما تلاش می کنید به عنوان متولی و مدرس ولی در اون ور این خطوط دانشجو ها هستن . که باید اون ها هم به قاعده ی دغدغه هایی که دران سعی و تلاش در جهت به منصه ی ظهور درآوردن تفکرات خودشون داشته باشن که متاسفانه این اتفاق هم کم می افته یعنی من احساس می کنم که بیشتر تیتر و عنوان آلان مطرحه تا این که واقعا" دغدغه ی بچه ها این باشه که .... من استثنائات را کار ندارم ولی قاعده بازی بر این شده به عنوان کسی دارم می گم که خودم نفس در نفسم با جامعه ی دانشگاهیه . اگر بخوایم در صد بگیریم درصد بالایی از بچه ها فاقد این دغدغه هستن .
دبیر سرویس نقد و گفتگو
عرفان پهلوانی
اردبیهشت 87
اشتراک در پستها [Atom]