شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۹

 

علی حاتمی – هزاردستان – رضا خوشنویس – جمشید مشایخی

یا هو
علی حاتمی – هزاردستان – رضا خوشنویس – جمشید مشایخی
... کو زمین امنی که آدم سر آسوده زمین بگذاره ؟ ... چه خوابی ؟ وقتی آدم در خواب ، خواب بیداری می بینه ... نظامی بود بهتر بود تا شخصی . شمشیر رو که از رو می بندن کم ترس تره . آخ چه روزگار سیاهی . که آدم از آدم می ترسه ... این چه جنی بود که با بسم ا... ظاهر شد ؟ تازه در باب بسم ا... دفتر بودم ... نکنه سیگار رو از طرف تاجش آتش زدم ؟ نکنه خط نوشتن موقوفه ؟ موقوف کردن در این ولایت رسمه . رادیو هم چیزی نگفت . ما جنگ رو از رادیو شنیدیم . نکنه این پسری که رادیو گفت به جای پدر نشسته خط نوشتن رو موقوف کرده ؟ عاقبت کار آدمی مرگه . حسنک هم بر دار شد . حسنک که تن در داد به دار ، صاحب اختیار خودش بود . من کیم که مال وقفی رو هبه کنم ؟ و الا اگر جان ، جان من بود پیشکش می کردم به آن پزشک شاگرد شیطان که تا با یک آمپول هوا فاتحه اش رو بخونه . حقیقتا چه نخبگانند این جانی ها که از هوای مایه ی زندگی مرگ بی صدا می سازند . اینان از آن دسته کیمیاگرانند که طلا مس می کنند . گر چه برای کشتن پیرم نه جوان برای مردن تا جوانمرد باشم . از پیش قربانی . پدری داشتم چون اسماعیل . نه پسری که اسماعیلم شود . ابراهیم و اسماعیل هر دو در یک تن بودند با من . پس گفتم ابراهیم ، اسماعیلت را قربان کن که وقت ، وقت قربان کردن است . قربانی کردم در این قربانگاه . و جوهر این دفتر خون اسماعیل است . پسری که نداریم . دریغ که گوسفندی از غیب نرسید برای ذبح . قلم نی ای از نیستان می رسید . نی در کفم روان . نی خود نفیر داشت . نفس از من بود نه نغمه . من می دمیدم چون دم زدن . دم به دم . تا این نوشته شد :
هنر نمی خرد ایام غیر اینم نیست
کجا روم به تجارت بدین کساد بازار
خدای را به می ام شست و شوی خرقه کنید
که من نمی شنوم بوی خوش از این اوضاع

نظرات:
اولاً که خودکرده را تدبیر نیست.دوماً ننر به همه سر می زنی و نظر می ذاری الّا من؟سوماً خیلی بی معرفتی.چهارماً...
 
ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]