دوشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۸

 

بشکن

بشکن این دیوار تنگ و
سقف کوتاه را
بیرون آی
تا فرصت باقی است
عمر ، مرکبش اسبی چاپار
به تاخت می رود ، آی
ما می مانیم ، ما می مانیم
دستمان پر یا دستمان خالی است ؟


1388/7/7

 

سکوت بی معنا

نه سکوتی از سر معنا
نه آوازی واسه فردا
نه اندیشه نه احساسی
نه کاری و پس اندازی
نه امیدی نه فردایی
فقط جنگ و براندازی
نه آهی که بگریاند
نه رویایی بخنداند
فقط خوابی پر از کابوس
فقط تشویش بی قاموس
فقط آزردگی ، دعوا
فقط من ، بدون ما


1388/7/6

 

فکر

فکرهای چرتی می کنی
اما بعدش فکر می کنی
فکرهای خوبی می کنی
فکر می کنم فکر کردنت
شبیه بازی می مونه
برای پز دادنه که
بعضی روزا فکر می کنی
خوبشو بهت گفته باشم :
فکر می کنی ، فکر می کنی ...


23تیر 1387

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]