جمعه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۵

 
یا هو
اگه حرف نمی زنم ، نه این که از بی حرفیه
من می خام شنا کنم ، آب دریا خالیه
دیگه من خسته شدم از حسرت گذشته ها
به تو آهسته می گم تا بدونی
حسرت گذشته ها ، همه خالی بندیه
خدا لعنتش کنه ، اون که آب دریاها رو سرکشید
فکر تشنگی نبود ...
دیگه باید پر کشید
نکنه یاد ما رفته همه حرفای درست
اگه این جوری باشه ، دیگه چی باید شنفت ؟
نمی خام گریه کنم ، گریه­ی من باد هواست
کاش بشه یه روز بیاد ، که بشه فریاد کشید
توی این زمونه هیشکی ، عاشقی رو یاد نداره
قراره یکی بیادش ، خوبیا رو اون میاره
عرفان پهلوانی

چهارشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۵

 
گل لبخند بر لبم پژمرد
وچشمم چشمه­ی اشک شد
و یک قطره از چشمه چکید
چون به لبم رسید
گلی دیگر شکفت
از فریاد ااز دست دادنت .
6/10/1384
آن گاه که بر سرم داد زدند از سر بیداد
ودستان و زبانم نا توان بود
با یاد سوفکلس خواندم :
« آن گاه که خرد را سودی نیست ، خردمندی دردمندی است . »
آن گاه همه­ی گاهان بود .
17/8/1385

جمعه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۵

 

به یاد بابا حاجی ... صلوات

یا هو
به یاد بابا حاجی ... صلوات
به نام پناه دل­های غمگین
یک سال شد که ...
یک سال شد که ...
خداوندا ! چگونه تاب آوردم این یک سال را ؟ دلم سنگی است ؟
اذان و نماز ، برای من ، چه پیوند عجیبی با یاد تو دارد . یاد مردی مهربان ، که در انتهای راه و اوج بیماری هم ، هیچ « بابا حاجی » گفتنم را بی « جانم ؟ » پاسخ نداد .
رسیدی به وصل حضرت دوست ؟ خواهش می­کنم به خوابم بیا و شکوه این وصل را برایم وصف کن .
پرچم اندوه دوری­ات ، هرگز از احتزاز دلم نمی­افتد .
کاش هنوز بودی و دمدمه­های غروب از من می­پرسیدی : « بابا جون ! اذون نگفتن ؟ »

 

نشانی و استاد

یا هو
« نشانی و استاد »
1- اگر علاقه­مند به مطالعه­ی وبلاگ هستید ، حتما از این به بعد به وبلاگ « عطر ریخته » به آدرس : http://www.sayeh79.blogfa.com/ سربزنید .
نویسنده­ی این وبلاگ استاد گلم ، جناب آقای رضا مهدوی هزاوه هستند . استاد مهدوی ( به دور از چاپلوسی و اغراق ) یکی از دوست­داشتنی­ترین آدم­هایی هستند که من دیدم . صمیمیت و قدرت نوشته­های ایشان بهتر از قلم ناتوان من شما را با ایشان آشنا می­کند . پس :
http://www.sayeh79.blogfa.com/
2- معرفی :
مجله­ی ماهنامه­ی « نشانی »
صاحب امتیاز و مدیر مسوول : محمد صالح اعلا
سردبیر : رضا مهدوی هزاوهhttp://www.neshanimag.com/

 

هشت !

یا هو
هشت !
1- دوستی دارم که ویلون می­زند . به حق خوب هم می­زند . خودم هم آن موقع که ویلون می­زدم هنرجویش بودم . خوب هم تدریس می­کند . هم معلم خوبی است و هم نوازنده­ی خوبی . « محمد نامداری » است و از شاگردان ارشد « گیتی وزیری تبار » .
خانم گیتی وزیری تبار هم دختر « حسن علی وزیری تبار » است . هم او که در ارکستری که برای اولین بار در رشت قطعه­ی « ای ایران » را با آواز مرحوم « بنان » اجرا کرد ، قره نی می­زند .
محمد تعریف می­کرد که یک روز بعد از کلاس با استاد دم در آموزشگاه ایستاده بودیم و صحبت می­کردیم . نوازنده­ی دوره­گردی که از سر تصادف ویلون هم می­زد از جلوی ما گذشت . سازش سه سیم بیشتر نداشت . استاد نگاهی به او کرد و گفت : « بر همکار بد لعنت ! »
2- چندی پیش نمایشی را که خودم نمایشنامه­اش را نوشته بودم کارگردانی کردم و در یکی از جشنواره­های استانی شرکت جستم . نامش « آش کالباس » بود . دو متن ارژینال دیگر هم در جشنواره بود که یکی از آن­ها متن پایان­نامه­ی دوستی بود که چندی پیش­تر با همین متن برای فارغ­التحصیلی از دانشکده­ی هنرهای زیبا دفاع کرده بود .
در جلسه­ی نقد و بررسب نمایش­ام دو نفر بد جور با کار مشکل پیدا کرده بودند . یک نفر که اصرار عجیبی داشت تا رفاقت چند ساله­اش را با من به اطلاع سایر تماشاگران برساند می­گفت : « چه­طور جرات کردی این متن را کار کنی ؟ » دیگری می­گفت : « کار چیزی برای گفتن نداشت . » اولی گفت : « کنش دراماتیک ندارد . » و ... وقتی از این دو خواستم تعریفشان را از نمایش و نمایشنامه بگویند متهم به سفسطه­ام کردند . قصدم سفسطه نبود و خوب می­دانستم که متر و معیار آن­ها تعریف­های ارسطوست و « آش کالباس » که یک کار به اصطلاح « مدرن » است با تعریف­های ارسطویی چندان تناسب ندارد .
در مراسم اختتامیه متن نمایشنامه­ی « آش کالباس » جایزه­ی اول نمایشنامه نویسی را گرفت .
3- می­گویند بسیاری از آثار هنری که امروزه از آن­ها به عنوان شاهکار یاد می­شود ، ( مثل بوف کور هدایت ، نفس و در انتظار گودوی بکت ، آثار ایبسن و ... ) در زمان خودشان نه تنها با اقبال عمومی مواجه نشده­اند ، بلکه بسیار هم مورد بی­مهری و مخالفت قرار گرفته­اند . اما بعدها ...
4- یکی از معروف­ترین و پرطرفدارترین تعریف­های تئاتر این است :
« تئاتر فرآیندی ارتباطی است که در یک سوی آن گروه مجری و در سوی دیگر آن گروه مخاطب قرار دارد . برای انتقال حس و پیام با هدف اصلاح یا تغییر رفتار مخاطب . »
اصلاح یا تغییر رفتار مخاطب به تعبیری مخالفت و نقد رفتار مخاطب است و مخاطب هرچقدر هم که آدم خوبی باشد ، نسیت به این نظر مخالف ( لااقل در وهله­ی اول ) واکنش نشان می­دهد .
بنابراین اگر اثری به­به و چه­چه عموم مردم را برانگیخت باید شک کرد که ...
5- می­گویند سرانه­ی مطالعه در کشور عزیزمان ایران ، زمان بسیار اندکی است . یکی از برداشت­هایی که از این داده می­شود این است :
« سطح آگاهی و اطلاعات مردم ایران پایین است . »
6- روز 19 رمضان و 21 مهرماه 1385 بود . بعد از افطار استادم ، عزیز دلم ، « جمشید مشایخی » به شبکه­ی تهرانِ جان ( با اجازه­ی آقای صالح اعلا ) آمده بود . حرف شد و استاد گفت : آن موقع­ها که من از سر ناچاری و بی­پولی عکس تبلیغاتی گرفتم ، روزنامه­ها و مجله­ها نقدهای تند و تیزی نوشتند . اما حالا که قهرمان جهان عکس تبلیغاتی می­گیرد هیچ کس صدایش درنمی­آید .
هنوز چند دقیقه از این حرف استاد نگذشته بود که فروتنی­های معروف ایشان شروع شد : من خاک پای مردم هستم و ...
7- صبح تا شب از هر قشری که باشیم صدها درد دل داریم و فلان و بهمان مشکل را برمی­شمریم . اما از آن طرف می­گوییم به­به ! ، چه­چه ! ، عجب مردم نازنین و با فهم و شعوری داریم !
8- یادمان باشد همین ما مردم هستیم که : روزنامه­ها و مجله­ها را در می­آوریم ، سریال­های تلویزیونی و فیلم­های سینمایی را می­سازیم و می­بینیم ، دولت و مجلس و سایر ارکان سیاسی را تعیین می­کنیم ، استاد دانشگاه و رفتگر شهرداری و راننده­ی تاکسی و نماینده­ی مجلس و مدیر و رییس و دکتر و مهندس می­شویم و ...
با سپاس
عرفان پهلوانی
21/7/1385 ( ته شب )

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]