یکشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۴

 

یاد داشتی بر نمایش "تکیه ملت"

یا هو
یاد داشتی بر نمایش "تکیه ملت"
دوشنبه 25 مهر ماه 84.روزی که نه قبلش ونه بعدش تعطیل است.یک روز عادی میان هفته . در همین مجموعه تاتر شهر کارهای درنگ انگیز دیگری چون "ملودی شهربارانی" و"ایکارو"اجرا میروند.
در چند ماه گذشته اجرای نمایش های با حضور چهر ه های سر شناس سینمایی و تلویزیونی توقعات را از تئاتربه خصوص در زمینه ی جذب مخاطب افزایش داده است.در چنین شرایطی اما حضور این تعداد تماشا چی در سالن ، برای منی که چیزی حدود 150 کیلو متر را فقط برای دیدن "تکیه ملت " طی کرده ام،ایجاد انگیزه ای دو چندان می کند.
در ردیف اول که نشسته ام یک صندلی کنار دستم خالی است.با توجه به این که تا آخر نمایش دو سه بار به عقب برگشتم و سالن را بر انداز کردم ،فکر کنم صندلی کنار دستم تنها صندلی خالی سالن سایه بود.
اولین عنصر نمایش ،عنصر شنیداری است نوای به نسبت غم انگیز سه تاری که به یاری نام نمایش می شتابد و نوید یک کار سنتی ایرانی را میدهد.
نوع گریه ها ومیزان سن های صحنه اول ،به علاوه نوع رنگ آمیزی چهار حجره ی موجود در صحنه که تا آخر کار نفهمیدم چرا برای ساختنشان از چرخ های میوه فروشی (چرخ تافی) استفاده شده بودبیان گر کاری با حال وفضای کمدی است.
صحنه دوم:
اگر چه بازی رویا میرعلمی را میتوان یکی از نقاط قوت تکیه ملت دانست که با استفاده از طنز گفتاری و رفتاری نقشیش ارتباط خوبی با تماشا گر بر قرار می کند و عمق این ارتباط تا آخر نمایش بیشتر وبیشتر می شود اما لحن سخن گفتنش در چند دیالوگ اول تماشاچی را برای فهم کلام به زحمت می اندازد تا در ادامه به یاری عادت در فهم کلام او راحت تر عمل می کنم.
صحبت از رضا پهلوی با پس وند شاه ونه خان در طول نمایش به خصوص همین صحنه دوم که غزی سخن از ازدواج لطا و رضا شاه می راند ،من را به بررسی تاریخ قجر و تکیه دولت و رضا شاه وسوسه کرد تا ببینم در آخر توالی تاریخ واقعی رعایت شده یا نه؟
نثر قدیمی و تا حدی مسبح کیانی (که از او بی سابقه نیز نیست)و چینش زیبای کلام گواه از تسلط تحسین بر انگیز او بر واژگان وشناختش از زبان رایج آن دوران دارد.اما سوالی که مطرح است این که در شرایط کنونی که بسیاری از تلاش ها در راستای آشتی تماشاگر ایرانی با تئاتر صورت می گیرد استفاده از این زبان نیمه سنگین صحیح است؟آیا نوع تکلم افراد قصه در جاهایی از نمایش به تقلیدی کلیشه ای از دهه های اولیه ی دوران معاصر نمی گراید؟
طراحی صحنه ی تکیه ملت را در کل قوی می پندارم چرا که علاوه بر زیبایی وسادگی، از اختلاف سطحی منطقی (با تاکید بر کلمه منطقی)بهره میجوید و در معرفی فضا نیز به نسبت موفق عمل می کند. کاربردی بودن این دکور تا حدی تاول برانگیز است که نمی دانم پیکان این نقد را باید به سوی سیامک احصائی و نرمین نظمی به عنوان طراحان صحنه نشانه گرفت یا کیانی به عنوان کارگردان ؟! که شاید کیانی ،که می توانست از پتانسیل موجود در دکور بهره ای بیشتر بجوید.
بزرگترین مشکل من با صحنه ی تکیه ملت پرده ی آویزا ن در بک راند صحنه است که به اندیشه ی من هیچ رسالتی را در اجرا بعهده نگرفته است.حتی اگر آنرا معرف فضای تکیه بدانیم ،معتقدم که همان چهار حجره ی دورتادورصحنه و دایره ی قرمز رنگ میانه ی صحنه به کفایت فضای تکیه را تداعی میکند.به علاوه تکرار دایره ی میانی هم در صحنه وهم در پرده،پرده را کاملااز فضا جدا ساخته بود.
صحنه سوم:
هنوز یکی از دیالوگ هایی که در این صحنه از میر ا غراب به سوی بلبل میرزا پرتاب شد مرا به خود واداشته است.از آن دیالوگ های بود که شاید برای افراد مختلف تحلیل های گوناگونی را بر انگیزد . ازساده ترین تحلیل های اجتماعی تا پیچیده ترین طعنه های سیاسی.
غراب به بلبل میرزا به این مضمون گفت که :اگر من نباشم که تو بر من نقد بنویسی ، از بی کاری خواهی مردا
باز هم در این صحنه سخن از تعزیه و تکیه دولت رضا شاه (وند خان)وسوسه ام را برا ی باز نگری به تاریخ بیشتر کرد. .
اما نکته ی برجسته ی این که در کل اجرا نیز جاری بود بازی شسته رفته و جمع وجور شهرام حقیقت دوست است که با پرهیز از غلو نمایی های غیر ضروری رایج بازی باور پذ یری را ارائه می داد.
شاید این توفیق شهرام را بتوان تا حدی وام دار تجربیات تصویریش دانست که روشن است در کارهای سینمای وتلویزیونی غلو نمایی به حداقل خود کاهش می یابد.
اگر چه در این صحنه وچند صحنه ی دیگر زمان قابل توجه ای حقیقت دوست بدون دیالوگ و حرکت آن چنانی در صحنه باقی می ماند،اما حتی در نوع فیزیک نشستنش ویژگی های بلبل میرزا را حفظ می کند.
نمی دانم این نازک اندیشی تحسین برانگیز حاصل راهنمایی های کیانی است یا تلاش حقیقت دوست و یا هر دو؟ در هر حال تحسین برانگیز است.
از صحنه چهارم می گذرم وبه صحنه پنجم می رسم.
موسیقی حاکم در هنگام تعویض صحنه که تا اواسط صحنه نیز ادامه می یابد اگرچه با سازها وادوات سنتی نواخته می شود اما راوی و یار کمدی جاری در کل اجرا و به خصوص همین صحنه است.به علاوه همان طور که پیش از این نیز عرض کردم بستر زمانی که قصه در آن میگذرد ، طالب استفاده از سازهای سنتی نیز هست.
به گمان من لهجه ی تکیه باشی جدید بسیار شبیه لهجه قمی است که استفاده از نوع لباس،تسبیح بزرگ وبرخی ویژگی های امیر رضا دلاوری در ایفای نقش تکیه باشی جدید تقویت کننده این گمان است.
اما باز گذر از صحنه های ششم وهفتم و وصل به صحنه هشتم .
بخش عمده ای از این صحنه به روایت رسوایی میرزا غراب و تکیه باشی جدید می پردازد.
اگر هنر نمایش را هنری برای دیدن قبل از شنیدن بدانیم که قرار است در جریان یک تئاتر ماجرائی را ببینیمقبل از آنکه بشنویم پس ای کاش که کیانی ماجرای رسوایی را به جای آن که برایمان تعریف کند ،نشانمان میدادکه اگر چنین می کرد،شاید به کمدی کار نیز کمک می شد.
صحنه نهم:به نظر مندیالوگ های این صحنه بسیاررو سطحی هستند.
بعد از صحنه دهم ، یازدهم ودوازهم به صحنه ی سیزدهم ، صحنه پایانی تکیه ملت می رسیم. دراین صحنه نیز ردپای دیالوگ های سطحی صحنه نهم رخ می نماید.
اما نکته آزار دهندهتر این صحنه موسیقی اوایل صحنه است. به نظر من این موسیقی به هیچ وجه همراه با کار نبودو برای من به عنوان عنصری تمرکز زدا ظاهر گشت .تکیه ملت را در کل اثری هماهنگ می دانم که با وجود زمان به نسبت طولانی اش تماشاگر را فارغ از خستگی و سردر گمی به دنبال خود می کشاند.

عرفان پهلوانی

1384 مهر

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]