چهارشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۹

 

می رود

یا هو
می رود
عقربه ی نامهربان آهسته ران
عمر گرانم می رود
ای وای بر من که کنون
آرام جانم می رود
حالا چرا آن هم چنین
نامهربانم می رود
آه ای خدا داد ای خدا
جان جوانم می رود
گفتم بمان گفتم بمان
نشنید و نادان می رود
کردم برایش آه و نال
اما شتابان می رود
یا حق تو که دانی چو سیل
اشکم ز چشمان می رود
ای کاش بر گویی به او
هستی ام ز دستان می رود
14/2/1389

نظرات:
ای که می پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست

عشق یعنی مهر بی چون و چرا
عشق یعنی کوشش بی ادعا

عشق یعنی مهر بی اما ، اگر
عشق یعنی رفتن با پای سر

عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست
عشق یعنی جان من قربان اوست

عشق یعنی خواندن از چشمان او
بی لب و بی جرعه ، بی می ، بی سبو

عشق یعنی عاشق بی زحمتی
عشق یعنی بوسة بی شهوتی

عشق یار مهربان زندگی
بادبان و نردبان زندگی
 
عشق بازی به همین آسانی ست ...
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کار هموارة باران با دشت
برف با قلة کوه
رود با ریشة بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه ای با آهو
برکه ای بامهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما
عشقبازی به همین آسانی ست....
 
عشق مانند هوا
همه جا موجود است
تو نفس هایت را قدری جانانه بکش
 
عشق مانند هوا
همه جا موجود است
تو نفس هایت را قدری جانانه بکش
 
ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]