سهشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۹۰
به مناسبت نهمین سال¬روز کارگردان شدنم ... !!!
« به نام یزدان پاک »
به مناسبت نهمین سال¬روز کارگردان شدنم ... !!!
فصل گرم شانزده سالگی بود، شهر پدری، قم. شور و نشاط جوانی و انگیزه¬ی یافتن پاسخ برای پرسشی از زندگی مرا شورانده بود تا دل به یاری پروردگارم بربندم و همت به اجرای نمایش « انتظار با بوی نرگس » گمارم ...
آقایان ( شاید از سر دل¬سوزی ... !!! ) بارها در گوشم خواندند: جوانی ... کار تو نیست ... نمایشنامه¬ی سنگینی است ... ما خواستیم این نمایش را به اجرا رسانیم و نتوانستیم ... و ... آقایان تشویقم نکردند ... پلاتو ( محل تمرین ) در اختیارم نگذاردند ... از هر چه داشتند و می¬توانستند دریغ کردند ... و سنگ¬ها انداختند و سنگ¬ها انداختند ...
اما خدایم یارم بود و گروهی مهربان همراهم و نمایش « انتظار با بوی نرگس » 31 شهریور 1381 شمسی در « نخستین جشنواره¬ی تئاتر دفاع مقدس استان قم » به اجرا درآمد ...
در آیین پایانی همان جشنواره، نمی¬دانم از سر اجبار بود یا حق¬السکوت ( شاید هم تشویق ... !!! ) « جایزه¬ی جوان¬ترین کارگردان تئاتر استان قم » را به من اهدا کردند.
به گواه بسیاری که آن روزها تماشاگر آن جشنواره بودند، باید جایزه¬های دیگری هم به این نمایش می¬دادند که ندادند: جایزه¬ی بازیگری، جایزه¬ی طراحی صحنه و جایزه¬ی موسیقی. اما آقایان این جایزه¬ها را پیشکش دوستان خود کردند ...
از آن روزها تا این روزها آقایان دریغ نفرمودند و سنگ¬ها انداختند و سنگ¬ها انداختند ...
و من این روزها از پس 9 سال به هوای آن روزها می¬نگرم؛ به سرخوشی¬ای که می¬گفت بر سر پلکان پیش¬رفت ایستاده¬ام و باید پله¬ها را با شتاب پشت سر گزارم ...
و من امروز اینم ... و کمم و باید بیش¬تر و بهتر می¬بودم ...
عرفان پهلوانی
28/6/1390
به مناسبت نهمین سال¬روز کارگردان شدنم ... !!!
فصل گرم شانزده سالگی بود، شهر پدری، قم. شور و نشاط جوانی و انگیزه¬ی یافتن پاسخ برای پرسشی از زندگی مرا شورانده بود تا دل به یاری پروردگارم بربندم و همت به اجرای نمایش « انتظار با بوی نرگس » گمارم ...
آقایان ( شاید از سر دل¬سوزی ... !!! ) بارها در گوشم خواندند: جوانی ... کار تو نیست ... نمایشنامه¬ی سنگینی است ... ما خواستیم این نمایش را به اجرا رسانیم و نتوانستیم ... و ... آقایان تشویقم نکردند ... پلاتو ( محل تمرین ) در اختیارم نگذاردند ... از هر چه داشتند و می¬توانستند دریغ کردند ... و سنگ¬ها انداختند و سنگ¬ها انداختند ...
اما خدایم یارم بود و گروهی مهربان همراهم و نمایش « انتظار با بوی نرگس » 31 شهریور 1381 شمسی در « نخستین جشنواره¬ی تئاتر دفاع مقدس استان قم » به اجرا درآمد ...
در آیین پایانی همان جشنواره، نمی¬دانم از سر اجبار بود یا حق¬السکوت ( شاید هم تشویق ... !!! ) « جایزه¬ی جوان¬ترین کارگردان تئاتر استان قم » را به من اهدا کردند.
به گواه بسیاری که آن روزها تماشاگر آن جشنواره بودند، باید جایزه¬های دیگری هم به این نمایش می¬دادند که ندادند: جایزه¬ی بازیگری، جایزه¬ی طراحی صحنه و جایزه¬ی موسیقی. اما آقایان این جایزه¬ها را پیشکش دوستان خود کردند ...
از آن روزها تا این روزها آقایان دریغ نفرمودند و سنگ¬ها انداختند و سنگ¬ها انداختند ...
و من این روزها از پس 9 سال به هوای آن روزها می¬نگرم؛ به سرخوشی¬ای که می¬گفت بر سر پلکان پیش¬رفت ایستاده¬ام و باید پله¬ها را با شتاب پشت سر گزارم ...
و من امروز اینم ... و کمم و باید بیش¬تر و بهتر می¬بودم ...
عرفان پهلوانی
28/6/1390
یکشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۰
سالاد روشن¬فکری با سس لاله¬زاری
« به نام او »
سالاد روشن¬فکری با سس لاله¬زاری
نگاهی به اجرای نمایش « حکم » با کارگردانی « مصطفی عبداللهی »
درآمد
اسفند 89 بود که از استاد گران¬سنگم «سعید ساحلی» دعوت کردم تا از تمرین نمایشی که با تلاش چند ماهه¬ی گروه خوبم آماده کرده بودیم دیدن و مرا چون همیشه راهنمایی فرماید. نمایش «پرستوها ...» از نزدیک به سی تابلو ریخت یافته بود و پس از پایان نمایش آقای ساحلی گفتند شما که چندین تابلوی بسیار زیبا را آفریدید، کاش مابقی تابلوها را نیز به همان زیبایی کار می¬کردید ... در جای جای اجرای نمایش «حکم» این سخن آقای ساحلی در گوشم زنگ می¬زد و با خود می¬اندیشیدم که ای کاش «مصطفی عبداللهی» همه¬ی لحظه¬های نمایشش را هم¬چون آن لحظه¬هایی می¬آفرید که تماشاگران را هیجان¬زده کرد و از لذت بهره¬مند ساخت، مانند لحظه¬ی چسبیدن عکس به پشت پاول و ...
ادامه
به روایت بیش¬تر کلاس¬ها و کتاب¬های کارگردانی نمایش، نخستین وظیفه¬ی کارگردان انتخاب درست و هوشمندانه¬ی نمایشنامه است. مصطفی عبداللهی با انتخاب نمایشنامه¬ی حکم نوشته¬ی «نیکلای اردمان» این وظیفه را سرفرازانه به انجام رسانده است. نمایشنامه¬ای که با دیدن اجرایش، گر چه می¬توان بر حذف برخی زیاده¬گویی¬های آن اندیشید؛ اما برترین ویژگی آن از دیدگاه ضرورت است: هم¬خوانی اثر با دگرگونی¬های امروز جهان. برخاستن مردم روبه¬روی حاکمان دیکتاتور در چندین کشور زمین. و قصه¬ی حکم هم به رویارویی جنبشی مردمی می¬پردازد در برابر روسیه¬ی دیکتاتوری و ... قصه و سخنی از دیروز، آشنا و هم¬خوان با امروز. شاید پیروی همین اندیشه بود که مصطفی عبداللهی تصویر چشمانی برآمده از آسمان¬خراش¬های شهری امروزین را در سراسر اجرا بر پرده¬ی انتهای صحنه¬اش تابانده بود تا ما را دعوت کند که نگاهی افکنیم بر دیروزی که بسیار به امروز مانند است ...
اما آن¬چه به اجرای این نمایش ضربه می¬زد و آزاردهنده بود، ناهماهنگی¬های میان اجزای اثر بود که نمایش را به «سالادی روشن¬فکری با سس لاله¬زاری» مانند می¬کرد. اجرای متنی چنین روشن¬گرانه گاهی در فضاسازی¬ها، بازی¬ها، شوخی¬ها و ... رو به سوی اجرایی لاله¬زاری می¬نهاد. این ناهماهنگی¬ها را از تابلوی آغاز نمایش می¬توان واکاوید. تابلویی که گر چه با مفهوم کلی اثر بی¬ارتباط نبود، اما ضرورت وجودی¬اش و ارتباط منطقی¬اش با ادامه¬ی نمایش چندان توجیه¬پذیر نیست و به گمان من نه تنها نمایش بی این تابلو نیز به کفایت حرفش را می¬زد، بهتر است این اندک تماشاگر کم¬حوصله¬ی امروز تئاتر ایران را با این زیاده¬گویی¬ها نیازاریم و از کف ندهیم.
جای دیگری که این ناهماهنگی¬ها رخ می¬نمودند، در نظر نگرفتن توانای بدنی برخی بازیگران با طراحی حرکت¬های موزون در تابلوهای آغاز و پایان نمایش و نیز طراحی حرکت و میزانسن در شماری از لحظه¬های اجرا بود. آن¬چنان که ناگفته پیداست میان تربیت و توانایی بدنی بازیگران ایرانی با بسیاری از دیگر کشورها به ژرفی تفاوت وجود دارد. بررسی علل این تفاوت خود فرصتی دیگر را می¬خواهد. در چند ماه گذشته با اجراهایی روبه¬رو شده¬ام که گروه اجرایی (همانند گروه نمایش حکم) به سختی تلاش بر آن داشتند که به تقلید از فلان گروه پرفرمنس یا بهمان سیرک یا ... حرکت¬هایی را اجرا کنند که توانایی لازم و کافی برای انجام آن¬ها را نداشتند و نه تنها من تماشاگر را به زیبایی و معنا نمی¬رساندند بلکه یا به خنده می¬انداختند یا نگران سلامت خود می¬ساختند. و از یاد نبریم که اندک تماشاگران این روزهای تئاتر ایران که بیش¬تر اهالی خود تئاتر هستند، پرشمار از فیلم¬های اجراهای آن سوی آب بهره¬مندند و به آسانی به «Mezzo» و «Arte» دست¬رسی دارند و از توانایی بدنی آن گروه¬ها آگاهند.
ناهماهنگی دیگر میان اجزای نمایش حکم، ناهماهنگی میان توانایی بازیگری بازیگران و نیز جنس بازی آن¬ها بود. سویی «منیژه گلچین» پرتجربه با توانایی بدنی و بیانی لازم و از همه مهم¬تر بهره¬مند از «آن» بازیگری.
سوی دیگر «ناصر عاشوری» که گرچه تلاش داشت در لحظه¬هایی از اجرا توانایی بیانی خود را به رخ بکشاند، اما نقشی کمیک را آن¬چنان اندوه¬بار بازی کرد که فرصت خنده را از تماشاگر ستاند و در لحظه¬های رویارویی با خانم گلچین بیش¬تر کاستی¬های خود را آشکار ساخت؛ کاستی¬ای که به گمان من برآمده ار این نکته بود که آقای عاشوری بیش¬تر تکیه بر علم بازیگری می¬زد تا «آن» بازیگری ...
و سوی دیگر «امیرعباس توفیقی» که با بهره¬گیری از علم و آن بازیگری شیرین و هوشمندانه بازی کرد و تماشاگر را با خود همراه ساخت.
سوی دیگر «لیدا جداییان» و «محمود منصوری¬نژاد» که با بازی سرد و بی¬روح خود ضربه¬های مهلکی بر پیکر نمایش می¬زدند و سوی دیگر «محمد ساربان» که گویا تجربه¬های سالیان خود را به¬کار نگرفت و ما را از آن¬ها بهره¬مند نساخت و سوی دیگر «علی¬رضا مدنی»، از خوش¬نامان تئاتر اراک، که حضوری دل¬پذیر داشت ...
عرفان پهلوانی
18/6/1390
سالاد روشن¬فکری با سس لاله¬زاری
نگاهی به اجرای نمایش « حکم » با کارگردانی « مصطفی عبداللهی »
درآمد
اسفند 89 بود که از استاد گران¬سنگم «سعید ساحلی» دعوت کردم تا از تمرین نمایشی که با تلاش چند ماهه¬ی گروه خوبم آماده کرده بودیم دیدن و مرا چون همیشه راهنمایی فرماید. نمایش «پرستوها ...» از نزدیک به سی تابلو ریخت یافته بود و پس از پایان نمایش آقای ساحلی گفتند شما که چندین تابلوی بسیار زیبا را آفریدید، کاش مابقی تابلوها را نیز به همان زیبایی کار می¬کردید ... در جای جای اجرای نمایش «حکم» این سخن آقای ساحلی در گوشم زنگ می¬زد و با خود می¬اندیشیدم که ای کاش «مصطفی عبداللهی» همه¬ی لحظه¬های نمایشش را هم¬چون آن لحظه¬هایی می¬آفرید که تماشاگران را هیجان¬زده کرد و از لذت بهره¬مند ساخت، مانند لحظه¬ی چسبیدن عکس به پشت پاول و ...
ادامه
به روایت بیش¬تر کلاس¬ها و کتاب¬های کارگردانی نمایش، نخستین وظیفه¬ی کارگردان انتخاب درست و هوشمندانه¬ی نمایشنامه است. مصطفی عبداللهی با انتخاب نمایشنامه¬ی حکم نوشته¬ی «نیکلای اردمان» این وظیفه را سرفرازانه به انجام رسانده است. نمایشنامه¬ای که با دیدن اجرایش، گر چه می¬توان بر حذف برخی زیاده¬گویی¬های آن اندیشید؛ اما برترین ویژگی آن از دیدگاه ضرورت است: هم¬خوانی اثر با دگرگونی¬های امروز جهان. برخاستن مردم روبه¬روی حاکمان دیکتاتور در چندین کشور زمین. و قصه¬ی حکم هم به رویارویی جنبشی مردمی می¬پردازد در برابر روسیه¬ی دیکتاتوری و ... قصه و سخنی از دیروز، آشنا و هم¬خوان با امروز. شاید پیروی همین اندیشه بود که مصطفی عبداللهی تصویر چشمانی برآمده از آسمان¬خراش¬های شهری امروزین را در سراسر اجرا بر پرده¬ی انتهای صحنه¬اش تابانده بود تا ما را دعوت کند که نگاهی افکنیم بر دیروزی که بسیار به امروز مانند است ...
اما آن¬چه به اجرای این نمایش ضربه می¬زد و آزاردهنده بود، ناهماهنگی¬های میان اجزای اثر بود که نمایش را به «سالادی روشن¬فکری با سس لاله¬زاری» مانند می¬کرد. اجرای متنی چنین روشن¬گرانه گاهی در فضاسازی¬ها، بازی¬ها، شوخی¬ها و ... رو به سوی اجرایی لاله¬زاری می¬نهاد. این ناهماهنگی¬ها را از تابلوی آغاز نمایش می¬توان واکاوید. تابلویی که گر چه با مفهوم کلی اثر بی¬ارتباط نبود، اما ضرورت وجودی¬اش و ارتباط منطقی¬اش با ادامه¬ی نمایش چندان توجیه¬پذیر نیست و به گمان من نه تنها نمایش بی این تابلو نیز به کفایت حرفش را می¬زد، بهتر است این اندک تماشاگر کم¬حوصله¬ی امروز تئاتر ایران را با این زیاده¬گویی¬ها نیازاریم و از کف ندهیم.
جای دیگری که این ناهماهنگی¬ها رخ می¬نمودند، در نظر نگرفتن توانای بدنی برخی بازیگران با طراحی حرکت¬های موزون در تابلوهای آغاز و پایان نمایش و نیز طراحی حرکت و میزانسن در شماری از لحظه¬های اجرا بود. آن¬چنان که ناگفته پیداست میان تربیت و توانایی بدنی بازیگران ایرانی با بسیاری از دیگر کشورها به ژرفی تفاوت وجود دارد. بررسی علل این تفاوت خود فرصتی دیگر را می¬خواهد. در چند ماه گذشته با اجراهایی روبه¬رو شده¬ام که گروه اجرایی (همانند گروه نمایش حکم) به سختی تلاش بر آن داشتند که به تقلید از فلان گروه پرفرمنس یا بهمان سیرک یا ... حرکت¬هایی را اجرا کنند که توانایی لازم و کافی برای انجام آن¬ها را نداشتند و نه تنها من تماشاگر را به زیبایی و معنا نمی¬رساندند بلکه یا به خنده می¬انداختند یا نگران سلامت خود می¬ساختند. و از یاد نبریم که اندک تماشاگران این روزهای تئاتر ایران که بیش¬تر اهالی خود تئاتر هستند، پرشمار از فیلم¬های اجراهای آن سوی آب بهره¬مندند و به آسانی به «Mezzo» و «Arte» دست¬رسی دارند و از توانایی بدنی آن گروه¬ها آگاهند.
ناهماهنگی دیگر میان اجزای نمایش حکم، ناهماهنگی میان توانایی بازیگری بازیگران و نیز جنس بازی آن¬ها بود. سویی «منیژه گلچین» پرتجربه با توانایی بدنی و بیانی لازم و از همه مهم¬تر بهره¬مند از «آن» بازیگری.
سوی دیگر «ناصر عاشوری» که گرچه تلاش داشت در لحظه¬هایی از اجرا توانایی بیانی خود را به رخ بکشاند، اما نقشی کمیک را آن¬چنان اندوه¬بار بازی کرد که فرصت خنده را از تماشاگر ستاند و در لحظه¬های رویارویی با خانم گلچین بیش¬تر کاستی¬های خود را آشکار ساخت؛ کاستی¬ای که به گمان من برآمده ار این نکته بود که آقای عاشوری بیش¬تر تکیه بر علم بازیگری می¬زد تا «آن» بازیگری ...
و سوی دیگر «امیرعباس توفیقی» که با بهره¬گیری از علم و آن بازیگری شیرین و هوشمندانه بازی کرد و تماشاگر را با خود همراه ساخت.
سوی دیگر «لیدا جداییان» و «محمود منصوری¬نژاد» که با بازی سرد و بی¬روح خود ضربه¬های مهلکی بر پیکر نمایش می¬زدند و سوی دیگر «محمد ساربان» که گویا تجربه¬های سالیان خود را به¬کار نگرفت و ما را از آن¬ها بهره¬مند نساخت و سوی دیگر «علی¬رضا مدنی»، از خوش¬نامان تئاتر اراک، که حضوری دل¬پذیر داشت ...
عرفان پهلوانی
18/6/1390
به احترام بازیگران «مختارنامه» و دیگر آثار «داوود میرباقری»
« به نام خدا »
به احترام بازیگران «مختارنامه» و دیگر آثار «داوود میرباقری»
عرفان پهلوانی - دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی
آن¬چنان که روشن است از دیروزهای دور تا امروز و احتمالا تا فردا و فرداها بسیارند کسانی که به نام دین و مذهب دکانی می¬گشایند و با تظاهر و ریا تنها به سودجویی و مال¬اندوزی خویش می¬اندیشند. در این میان هنر و هنر دینی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیست و به این آفت دچار شده است. در سال¬های نزدیک، بسیاری از اهل هنر (یا به قول فوتبالی¬ها، هنرمندنماها) دست به تولید و آفرینش آثاری به ظاهر هنری - مذهبی زده¬اند و کاستی¬های پرشمار خویش و کیفیت بسیار پایین اثرشان را پس و پشت نام بزرگ دین و بزرگان دینی پنهان کرده¬اند.
در میان آثار هنری، آثار تئاتری و تلویزیونی سهم بسیاری را در تولید این¬گونه آثار داشته¬اند. آثاری که نه هنری بودند و نه دراماتیک و تنها به¬واسطه¬ی بهره¬گیری از قصه¬ای به ظاهر مذهبی خود را آثاری مذهبی و معنوی معرفی می¬کردند. این دست از آثار، اغلب بسیار شتاب¬زده تولید می¬شدند و در عوض با استفاده از لابی¬ها و رانت¬های دولتی و سواستفاده از بیت¬المال، بارها و بارها اجرا می¬شدند و یا به نمایش درمی¬آمدند و دست¬آوردهای مادی پرشماری را برای تولیدکنندگان خود به همراه داشتند. اما تاثیرگذاری و دست¬آورد معنوی این آثار چه برای تولیدکنندگان و چه برای تماشاگران جای پرسش و بررسی جدی دارد.
از یاد نمی¬برم که شب تاسوعای حسینی به تماشای نمایشی به¬ظاهر مذهبی نشستم. بسیاری از تماشاگران با جامه¬هایی رنگارنگ و پرزرق¬وبرق و گل در دست به سالن آمده بودند. کیفیت پایین نمایش و ناهماهنگی¬های اجرا چند بار نوای خنده¬ی تماشاگران را بلند کرد. و پایان اجرا همراه بود با سوت و کف. و بیرون از سالن خنده¬ها، خوش¬وبش¬ها، سیگارها و ... و به¬راستی پایان نمایشی مذهبی باید چنین باشد؟ هدف و تاثیر تولید چنین آثاری چیست؟ تنها قرار است سیاهه¬ی بیلان کاری مدیران و جیب هنرمندنماها پر شود؟ آن هم به نام دین و مذهب و معنویت؟ آن هم در چنان شب¬ها و روزهایی بزرگ؟
و یا نمایش مذهبی دیگری را تماشاگر بوده¬ام که کاستی¬های پرشمار فنی و دراماتیک خود را با پخش نوارهای روضه¬خوانی پر می¬کرد تا ناجوان¬مردانه و سودجویانه احساس تماشاگران را به بازی گیرد و از آنان گریه بستاند.
این¬گونه از آثار در حوزه¬های نمایش¬نامه و فیلم¬نامه، کارگردانی، بازیگری، طراحی صحنه و لباس، چهره¬پردازی، موسیقی و ... ضعف و کاستی¬های پرشماری دارند.
بسیاری از بازیگرنماهای این¬گونه از آثار، به پیروی از رسمی نادرست (که نمی¬دانم چرا و چگونه بنا نهاده شده است؟)، تنها به عربده¬کشی و بالا و پایین پریدن بر روی صحنه می¬پردازند. فارغ از هر گونه اندیشه و زیبایی. آنان به تنهایی مقصر نیستند. بلکه بازی¬ای چنین ضعیف حاصل پرداخت ضعیف متن نویسنده و هدایت نادرست کارگردان است. من که هر چه دقت و تلاش کردم و از استادان و اهل فن یاری جستم، در پس این عربده¬کشی¬ها و بالا و پایین پریدن¬ها نه اندیشه¬ای را جستم و نه زیبایی¬ای را. و به¬راستی بی¬اندیشه و زیبایی چه می¬ماند از یک اثر هنری؟ و به دیگر بیان آیا اثر هنری بدون اندیشه و زیبایی و تنها با هدف سودجویی و مال¬اندوزی قابل تعریف است؟
در این میانه¬ی پرهیاهو و اندوه برانگیز، هستند هنرمندانی که باایمان و باور، آثاری نمایشی مذهبی باارزش¬های هنری را آفریده¬اند و تماشاگران خود را به چالش کشیده¬اند. و شاید در این میان «داوود میرباقری» و آثار نجیب و آبرومندش سرآمد دیگران و دیگر آثار است.
هنوز خاطره¬ی خوش سریال¬های «امام علی (ع)» و بازی هوشمندانه¬ی زنده¬یاد «مهدی فتحی»، «مسافر ری» و بازی «داریوش ارجمند» و «معصومیت از دست رفته» و بازی «داریوش فرهنگ» را در یاد داریم ...
و این آخری، «مختارنامه»، که به نسبت آثار مشابه با سر و گردنی فرازتر پر بود از بازی¬های متفاوت، خوب و درست بازیگران. چه آنان که نقشی کوچک و چه آنان که نقشی پررنگ داشتند. چه پیش¬کسوتان (مانند آقایان «بهرام شاه¬محمدلو» و «فرخ نعمتی») و چه جوان¬ترها (مانند آقای «شهرام حقیقت¬دوست») و چه بانوان (مانند خانم «گوهر خیراندیش»). و در این میان سه بازیگر هنرمند تا سال¬ها و شاید تا همیشه خود را در یادها ماندگار کردند: استاد «رضا کیانیان»، «فرهاد اصلانی» و «فریبرز عرب¬نیا».
بازی این سه هنرمند در بیش¬تر صحنه¬ها سرشار بود از لحظه¬هایی برخاسته از شعور و آگاهی که نجیبانه (و نه متظاهر و فریب¬کار) «اندیشه» و «عاطفه»ی تماشاگر را درگیر می¬کرد و بر او اثر می¬گذاشت. بازی ایشان در این سریال متفاوت و دگرگون از سایر آثارشان بود و از تکرار خویش پرهیز کرده بودند. ایشان با درک درست شخصیت و موقعیت و بهره¬گیری از تکنیک و خلاقیت فردی نقش¬هایی به¬یادماندنی را آفریدند. درک درست ایشان از دوربین تلویزیون و پرهیز از غلوهای بی¬دلیل، که آفت بازیگری در بسیاری از درام¬های مذهبی است، ستایش برانگیز است.
بازیگری در «مختارنامه» و به¬ویژه بازی ظریف و زیبای «رضا کیانیان»، «فرهاد اصلانی» و «فریبرز عرب¬نیا» را می¬توان سکانس به سکانس و پلان به پلان بررسید که خود فرصتی دیگر را می¬طلبد؛ اما بی¬تردید بازی خاطره¬ساز بازیگران این مجموعه ریشه¬ای در فیلم¬نامه¬ی پرمایه و خوش¬پرداخت «داوود میرباقری» در مقام طراح و بازنویس نهایی فیلم¬نامه و هدایت هوشمندانه¬ی او در مقام کارگردان دارد.
با سپاس
13/5/1390
به احترام بازیگران «مختارنامه» و دیگر آثار «داوود میرباقری»
عرفان پهلوانی - دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی
آن¬چنان که روشن است از دیروزهای دور تا امروز و احتمالا تا فردا و فرداها بسیارند کسانی که به نام دین و مذهب دکانی می¬گشایند و با تظاهر و ریا تنها به سودجویی و مال¬اندوزی خویش می¬اندیشند. در این میان هنر و هنر دینی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیست و به این آفت دچار شده است. در سال¬های نزدیک، بسیاری از اهل هنر (یا به قول فوتبالی¬ها، هنرمندنماها) دست به تولید و آفرینش آثاری به ظاهر هنری - مذهبی زده¬اند و کاستی¬های پرشمار خویش و کیفیت بسیار پایین اثرشان را پس و پشت نام بزرگ دین و بزرگان دینی پنهان کرده¬اند.
در میان آثار هنری، آثار تئاتری و تلویزیونی سهم بسیاری را در تولید این¬گونه آثار داشته¬اند. آثاری که نه هنری بودند و نه دراماتیک و تنها به¬واسطه¬ی بهره¬گیری از قصه¬ای به ظاهر مذهبی خود را آثاری مذهبی و معنوی معرفی می¬کردند. این دست از آثار، اغلب بسیار شتاب¬زده تولید می¬شدند و در عوض با استفاده از لابی¬ها و رانت¬های دولتی و سواستفاده از بیت¬المال، بارها و بارها اجرا می¬شدند و یا به نمایش درمی¬آمدند و دست¬آوردهای مادی پرشماری را برای تولیدکنندگان خود به همراه داشتند. اما تاثیرگذاری و دست¬آورد معنوی این آثار چه برای تولیدکنندگان و چه برای تماشاگران جای پرسش و بررسی جدی دارد.
از یاد نمی¬برم که شب تاسوعای حسینی به تماشای نمایشی به¬ظاهر مذهبی نشستم. بسیاری از تماشاگران با جامه¬هایی رنگارنگ و پرزرق¬وبرق و گل در دست به سالن آمده بودند. کیفیت پایین نمایش و ناهماهنگی¬های اجرا چند بار نوای خنده¬ی تماشاگران را بلند کرد. و پایان اجرا همراه بود با سوت و کف. و بیرون از سالن خنده¬ها، خوش¬وبش¬ها، سیگارها و ... و به¬راستی پایان نمایشی مذهبی باید چنین باشد؟ هدف و تاثیر تولید چنین آثاری چیست؟ تنها قرار است سیاهه¬ی بیلان کاری مدیران و جیب هنرمندنماها پر شود؟ آن هم به نام دین و مذهب و معنویت؟ آن هم در چنان شب¬ها و روزهایی بزرگ؟
و یا نمایش مذهبی دیگری را تماشاگر بوده¬ام که کاستی¬های پرشمار فنی و دراماتیک خود را با پخش نوارهای روضه¬خوانی پر می¬کرد تا ناجوان¬مردانه و سودجویانه احساس تماشاگران را به بازی گیرد و از آنان گریه بستاند.
این¬گونه از آثار در حوزه¬های نمایش¬نامه و فیلم¬نامه، کارگردانی، بازیگری، طراحی صحنه و لباس، چهره¬پردازی، موسیقی و ... ضعف و کاستی¬های پرشماری دارند.
بسیاری از بازیگرنماهای این¬گونه از آثار، به پیروی از رسمی نادرست (که نمی¬دانم چرا و چگونه بنا نهاده شده است؟)، تنها به عربده¬کشی و بالا و پایین پریدن بر روی صحنه می¬پردازند. فارغ از هر گونه اندیشه و زیبایی. آنان به تنهایی مقصر نیستند. بلکه بازی¬ای چنین ضعیف حاصل پرداخت ضعیف متن نویسنده و هدایت نادرست کارگردان است. من که هر چه دقت و تلاش کردم و از استادان و اهل فن یاری جستم، در پس این عربده¬کشی¬ها و بالا و پایین پریدن¬ها نه اندیشه¬ای را جستم و نه زیبایی¬ای را. و به¬راستی بی¬اندیشه و زیبایی چه می¬ماند از یک اثر هنری؟ و به دیگر بیان آیا اثر هنری بدون اندیشه و زیبایی و تنها با هدف سودجویی و مال¬اندوزی قابل تعریف است؟
در این میانه¬ی پرهیاهو و اندوه برانگیز، هستند هنرمندانی که باایمان و باور، آثاری نمایشی مذهبی باارزش¬های هنری را آفریده¬اند و تماشاگران خود را به چالش کشیده¬اند. و شاید در این میان «داوود میرباقری» و آثار نجیب و آبرومندش سرآمد دیگران و دیگر آثار است.
هنوز خاطره¬ی خوش سریال¬های «امام علی (ع)» و بازی هوشمندانه¬ی زنده¬یاد «مهدی فتحی»، «مسافر ری» و بازی «داریوش ارجمند» و «معصومیت از دست رفته» و بازی «داریوش فرهنگ» را در یاد داریم ...
و این آخری، «مختارنامه»، که به نسبت آثار مشابه با سر و گردنی فرازتر پر بود از بازی¬های متفاوت، خوب و درست بازیگران. چه آنان که نقشی کوچک و چه آنان که نقشی پررنگ داشتند. چه پیش¬کسوتان (مانند آقایان «بهرام شاه¬محمدلو» و «فرخ نعمتی») و چه جوان¬ترها (مانند آقای «شهرام حقیقت¬دوست») و چه بانوان (مانند خانم «گوهر خیراندیش»). و در این میان سه بازیگر هنرمند تا سال¬ها و شاید تا همیشه خود را در یادها ماندگار کردند: استاد «رضا کیانیان»، «فرهاد اصلانی» و «فریبرز عرب¬نیا».
بازی این سه هنرمند در بیش¬تر صحنه¬ها سرشار بود از لحظه¬هایی برخاسته از شعور و آگاهی که نجیبانه (و نه متظاهر و فریب¬کار) «اندیشه» و «عاطفه»ی تماشاگر را درگیر می¬کرد و بر او اثر می¬گذاشت. بازی ایشان در این سریال متفاوت و دگرگون از سایر آثارشان بود و از تکرار خویش پرهیز کرده بودند. ایشان با درک درست شخصیت و موقعیت و بهره¬گیری از تکنیک و خلاقیت فردی نقش¬هایی به¬یادماندنی را آفریدند. درک درست ایشان از دوربین تلویزیون و پرهیز از غلوهای بی¬دلیل، که آفت بازیگری در بسیاری از درام¬های مذهبی است، ستایش برانگیز است.
بازیگری در «مختارنامه» و به¬ویژه بازی ظریف و زیبای «رضا کیانیان»، «فرهاد اصلانی» و «فریبرز عرب¬نیا» را می¬توان سکانس به سکانس و پلان به پلان بررسید که خود فرصتی دیگر را می¬طلبد؛ اما بی¬تردید بازی خاطره¬ساز بازیگران این مجموعه ریشه¬ای در فیلم¬نامه¬ی پرمایه و خوش¬پرداخت «داوود میرباقری» در مقام طراح و بازنویس نهایی فیلم¬نامه و هدایت هوشمندانه¬ی او در مقام کارگردان دارد.
با سپاس
13/5/1390
قیاسی میان پیدایی تئاتر (تراژدی) یونانی و نمایش (نقالی) ایرانی
« به نام پروردگار زیبایی¬ها »
قیاسی میان پیدایی تئاتر (تراژدی) یونانی و نمایش (نقالی) ایرانی
نگارش: عرفان پهلوانی
درآمد
میان تئاتر یونانی و نمایش ایرانی تفاوت¬هایی وجود دارد و برخی از این تفاوت¬ها به پیدایش این دو بازمی¬گردد. شاید همین دلیلی شده است برای آن که تلاش¬های بسیار در راستای تئاتر کردن داستان¬های کهن پارسی به دست¬آوردی اندک رسند. در این نوشتار دگر بار نگاهی می¬افکنیم به دو آبشخور تئاتر و تراژدی یونانی و آن¬ها را با نمایش و نقالی ایرانی مقایسه می¬کنیم.
نخست
تئاتر و تراژدی یونانی در شرایطی ریخت می¬یابد که یونانیان در «تعادل آپولونی - دیونیزوسی» قرار داشتند. تعادلی میان خرد و احساس. یونانیان روزمرگی خود را در پرتوی اخلاق و اندیشه¬های خردورزانه¬ی فلاسفه¬ی خود می¬گذراندند. با این وجود، در فرصت¬هایی هم¬چون جشن¬های دیونیزوسی لگام از اخلاق برمی¬کشیدند، به ناخودآگاه خود اجازه¬ی بروز می¬دادند و به کام¬جویی حتی به گونه¬ای افراطی می¬پرداختند. از نمونه¬های افراطی این کام¬جویی می¬توان از هم¬بستری¬های جمعی یاد کرد. و به یاد داریم که جشن¬های دیونیزوسی نقش پررنگی در پیدایش، گسترش و پیش¬رفت تئاتر و تراژدی یونانی داشتند.
این در حالی است که ایرانیان حتی پیش از اسلام نیز به¬واسطه¬ی تدین به دین زرتشت اخلاق¬گرا بودند و کفه¬ی دین و مذهب و اخلاق ایشان بر کفه¬ی احساس و لذتشان می¬چربید. این خود موجب آن شد که هماره نمایش و نقالی ایرانی با مشکل¬ها و مانع¬هایی روبه¬رو و در پاره¬ای موارد طرد شود.
دیگر
یونان باستان از دولتی مرکزی و قدرت¬مند آسوده و از دولت¬شهرهایی به نسبت هم¬پایه و هم¬توان بهره¬مند بود. این خود موجب آن می¬شد که دیکتاتوری به کناره رود و دموکراسی به میانه آید. قائل شدن حق برای دو سوی ماجرا، گفت¬وگو و دیالوگ را در پی داشت.
این در حالی است که ایران آن هنگام همواره پادشاهی را به خود دید. گرچه شماری از این پادشاهان دادگران پرتوانی هم¬چون کوروش بزرگ بودند؛ اما به هر روی آنان کم و بیش رنگ استبداد بر خود می¬گرفتند. این خود تک¬گویی و مونولوگ را در پی داشت و نمایش حاصل از این سامان نیست مگر نمایش¬های تک¬گویانه¬ای چنان قوالی و فرزندش نقالی.
دست¬آورد
بر پایه¬ی آن چه گفته آمد، شاید بتوان چنین نتیجه ستاند که بهترین گونه¬ی بهره¬مندی نمایشی از داستان¬های کهن پارسی، با نگاه به شرایط و ویژگی¬های اجتماعی پیدایش این داستان¬ها، همان هنر نقالی است. همین هنری که تا به امروز نیز بیننده¬اش را شیفته می¬کند و به کامش شیرین می¬آید.
با سپاس فراوان
عرفان پهلوانی
تیر 1390
قیاسی میان پیدایی تئاتر (تراژدی) یونانی و نمایش (نقالی) ایرانی
نگارش: عرفان پهلوانی
درآمد
میان تئاتر یونانی و نمایش ایرانی تفاوت¬هایی وجود دارد و برخی از این تفاوت¬ها به پیدایش این دو بازمی¬گردد. شاید همین دلیلی شده است برای آن که تلاش¬های بسیار در راستای تئاتر کردن داستان¬های کهن پارسی به دست¬آوردی اندک رسند. در این نوشتار دگر بار نگاهی می¬افکنیم به دو آبشخور تئاتر و تراژدی یونانی و آن¬ها را با نمایش و نقالی ایرانی مقایسه می¬کنیم.
نخست
تئاتر و تراژدی یونانی در شرایطی ریخت می¬یابد که یونانیان در «تعادل آپولونی - دیونیزوسی» قرار داشتند. تعادلی میان خرد و احساس. یونانیان روزمرگی خود را در پرتوی اخلاق و اندیشه¬های خردورزانه¬ی فلاسفه¬ی خود می¬گذراندند. با این وجود، در فرصت¬هایی هم¬چون جشن¬های دیونیزوسی لگام از اخلاق برمی¬کشیدند، به ناخودآگاه خود اجازه¬ی بروز می¬دادند و به کام¬جویی حتی به گونه¬ای افراطی می¬پرداختند. از نمونه¬های افراطی این کام¬جویی می¬توان از هم¬بستری¬های جمعی یاد کرد. و به یاد داریم که جشن¬های دیونیزوسی نقش پررنگی در پیدایش، گسترش و پیش¬رفت تئاتر و تراژدی یونانی داشتند.
این در حالی است که ایرانیان حتی پیش از اسلام نیز به¬واسطه¬ی تدین به دین زرتشت اخلاق¬گرا بودند و کفه¬ی دین و مذهب و اخلاق ایشان بر کفه¬ی احساس و لذتشان می¬چربید. این خود موجب آن شد که هماره نمایش و نقالی ایرانی با مشکل¬ها و مانع¬هایی روبه¬رو و در پاره¬ای موارد طرد شود.
دیگر
یونان باستان از دولتی مرکزی و قدرت¬مند آسوده و از دولت¬شهرهایی به نسبت هم¬پایه و هم¬توان بهره¬مند بود. این خود موجب آن می¬شد که دیکتاتوری به کناره رود و دموکراسی به میانه آید. قائل شدن حق برای دو سوی ماجرا، گفت¬وگو و دیالوگ را در پی داشت.
این در حالی است که ایران آن هنگام همواره پادشاهی را به خود دید. گرچه شماری از این پادشاهان دادگران پرتوانی هم¬چون کوروش بزرگ بودند؛ اما به هر روی آنان کم و بیش رنگ استبداد بر خود می¬گرفتند. این خود تک¬گویی و مونولوگ را در پی داشت و نمایش حاصل از این سامان نیست مگر نمایش¬های تک¬گویانه¬ای چنان قوالی و فرزندش نقالی.
دست¬آورد
بر پایه¬ی آن چه گفته آمد، شاید بتوان چنین نتیجه ستاند که بهترین گونه¬ی بهره¬مندی نمایشی از داستان¬های کهن پارسی، با نگاه به شرایط و ویژگی¬های اجتماعی پیدایش این داستان¬ها، همان هنر نقالی است. همین هنری که تا به امروز نیز بیننده¬اش را شیفته می¬کند و به کامش شیرین می¬آید.
با سپاس فراوان
عرفان پهلوانی
تیر 1390
نمایش " آیا می شناسید راه شیری را ... ؟ " 3
نمایش " آیا می شناسید راه شیری را ... ؟ " 2
نمایش " آیا می شناسید راه شیری را ... ؟ " 1
اشتراک در پستها [Atom]