دوشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۹
لطفا این مطلب را ببینید
http://afsoonezendegi.blogfa.com/post-470.aspx
پنجشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۹
خانه ی امید
یا هو
گر ساخته ای خانه ی امید
ز نادانی و نآگاهی
به بیراهه و تاریک
بر کن بن و بنیان
با دانش و احساس و خرد ساز
نو خانه به کوی خوش و خرم
23/2/1389
گر ساخته ای خانه ی امید
ز نادانی و نآگاهی
به بیراهه و تاریک
بر کن بن و بنیان
با دانش و احساس و خرد ساز
نو خانه به کوی خوش و خرم
23/2/1389
شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۹
علی حاتمی – هزاردستان – رضا خوشنویس – جمشید مشایخی
یا هو
علی حاتمی – هزاردستان – رضا خوشنویس – جمشید مشایخی
... کو زمین امنی که آدم سر آسوده زمین بگذاره ؟ ... چه خوابی ؟ وقتی آدم در خواب ، خواب بیداری می بینه ... نظامی بود بهتر بود تا شخصی . شمشیر رو که از رو می بندن کم ترس تره . آخ چه روزگار سیاهی . که آدم از آدم می ترسه ... این چه جنی بود که با بسم ا... ظاهر شد ؟ تازه در باب بسم ا... دفتر بودم ... نکنه سیگار رو از طرف تاجش آتش زدم ؟ نکنه خط نوشتن موقوفه ؟ موقوف کردن در این ولایت رسمه . رادیو هم چیزی نگفت . ما جنگ رو از رادیو شنیدیم . نکنه این پسری که رادیو گفت به جای پدر نشسته خط نوشتن رو موقوف کرده ؟ عاقبت کار آدمی مرگه . حسنک هم بر دار شد . حسنک که تن در داد به دار ، صاحب اختیار خودش بود . من کیم که مال وقفی رو هبه کنم ؟ و الا اگر جان ، جان من بود پیشکش می کردم به آن پزشک شاگرد شیطان که تا با یک آمپول هوا فاتحه اش رو بخونه . حقیقتا چه نخبگانند این جانی ها که از هوای مایه ی زندگی مرگ بی صدا می سازند . اینان از آن دسته کیمیاگرانند که طلا مس می کنند . گر چه برای کشتن پیرم نه جوان برای مردن تا جوانمرد باشم . از پیش قربانی . پدری داشتم چون اسماعیل . نه پسری که اسماعیلم شود . ابراهیم و اسماعیل هر دو در یک تن بودند با من . پس گفتم ابراهیم ، اسماعیلت را قربان کن که وقت ، وقت قربان کردن است . قربانی کردم در این قربانگاه . و جوهر این دفتر خون اسماعیل است . پسری که نداریم . دریغ که گوسفندی از غیب نرسید برای ذبح . قلم نی ای از نیستان می رسید . نی در کفم روان . نی خود نفیر داشت . نفس از من بود نه نغمه . من می دمیدم چون دم زدن . دم به دم . تا این نوشته شد :
هنر نمی خرد ایام غیر اینم نیست
کجا روم به تجارت بدین کساد بازار
خدای را به می ام شست و شوی خرقه کنید
که من نمی شنوم بوی خوش از این اوضاع
علی حاتمی – هزاردستان – رضا خوشنویس – جمشید مشایخی
... کو زمین امنی که آدم سر آسوده زمین بگذاره ؟ ... چه خوابی ؟ وقتی آدم در خواب ، خواب بیداری می بینه ... نظامی بود بهتر بود تا شخصی . شمشیر رو که از رو می بندن کم ترس تره . آخ چه روزگار سیاهی . که آدم از آدم می ترسه ... این چه جنی بود که با بسم ا... ظاهر شد ؟ تازه در باب بسم ا... دفتر بودم ... نکنه سیگار رو از طرف تاجش آتش زدم ؟ نکنه خط نوشتن موقوفه ؟ موقوف کردن در این ولایت رسمه . رادیو هم چیزی نگفت . ما جنگ رو از رادیو شنیدیم . نکنه این پسری که رادیو گفت به جای پدر نشسته خط نوشتن رو موقوف کرده ؟ عاقبت کار آدمی مرگه . حسنک هم بر دار شد . حسنک که تن در داد به دار ، صاحب اختیار خودش بود . من کیم که مال وقفی رو هبه کنم ؟ و الا اگر جان ، جان من بود پیشکش می کردم به آن پزشک شاگرد شیطان که تا با یک آمپول هوا فاتحه اش رو بخونه . حقیقتا چه نخبگانند این جانی ها که از هوای مایه ی زندگی مرگ بی صدا می سازند . اینان از آن دسته کیمیاگرانند که طلا مس می کنند . گر چه برای کشتن پیرم نه جوان برای مردن تا جوانمرد باشم . از پیش قربانی . پدری داشتم چون اسماعیل . نه پسری که اسماعیلم شود . ابراهیم و اسماعیل هر دو در یک تن بودند با من . پس گفتم ابراهیم ، اسماعیلت را قربان کن که وقت ، وقت قربان کردن است . قربانی کردم در این قربانگاه . و جوهر این دفتر خون اسماعیل است . پسری که نداریم . دریغ که گوسفندی از غیب نرسید برای ذبح . قلم نی ای از نیستان می رسید . نی در کفم روان . نی خود نفیر داشت . نفس از من بود نه نغمه . من می دمیدم چون دم زدن . دم به دم . تا این نوشته شد :
هنر نمی خرد ایام غیر اینم نیست
کجا روم به تجارت بدین کساد بازار
خدای را به می ام شست و شوی خرقه کنید
که من نمی شنوم بوی خوش از این اوضاع
جمعه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۹
جدی
یا هو
همیشه وقتی اون رو جدی می دیدی می گفتی بیشتر ازش خوشت میاد ...
این روزها این قدر اندوهگین و جدیه که اگه ببینیش حتما دلت واسش ضعف می ره و عاشقش می شی ...
11/2/1389
همیشه وقتی اون رو جدی می دیدی می گفتی بیشتر ازش خوشت میاد ...
این روزها این قدر اندوهگین و جدیه که اگه ببینیش حتما دلت واسش ضعف می ره و عاشقش می شی ...
11/2/1389
چهارشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۹
می رود
یا هو
می رود
عقربه ی نامهربان آهسته ران
عمر گرانم می رود
ای وای بر من که کنون
آرام جانم می رود
حالا چرا آن هم چنین
نامهربانم می رود
آه ای خدا داد ای خدا
جان جوانم می رود
گفتم بمان گفتم بمان
نشنید و نادان می رود
کردم برایش آه و نال
اما شتابان می رود
یا حق تو که دانی چو سیل
اشکم ز چشمان می رود
ای کاش بر گویی به او
هستی ام ز دستان می رود
14/2/1389
می رود
عقربه ی نامهربان آهسته ران
عمر گرانم می رود
ای وای بر من که کنون
آرام جانم می رود
حالا چرا آن هم چنین
نامهربانم می رود
آه ای خدا داد ای خدا
جان جوانم می رود
گفتم بمان گفتم بمان
نشنید و نادان می رود
کردم برایش آه و نال
اما شتابان می رود
یا حق تو که دانی چو سیل
اشکم ز چشمان می رود
ای کاش بر گویی به او
هستی ام ز دستان می رود
14/2/1389
یکشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۹
قربون
یا هو
قربون
برق چشاتو قربون
ناز صداتو قربون
هوا که پاییز می شه
تو گل بهارو قربون
قد و بالاتو قربون
ناز و اداتو قربون
دلم که غمگین می شه
حکم خدا رو قربون
برق چشات ، ناز صدات ، قد و بالات ، ناز و ادات
من سر تا پاتو قربون
آه دلت رو قربون
اشک چشت رو قربون
وقتی که آروم می شی
وای نفساتو قربون
لج بازیاتو قربون
خودخواهیاتو قربون
کاشکی که آدم بشی
آرزوهامو قربون
برق چشات ، ناز صدات ، قد و بالات ، ناز و ادات ، آه دلت ، اشک چشت ، لج بازیات ، خودخواهیات
من سر تا پاتو قربون
صدای پاتو قربون
وای که چشاتو قربون
دلم که تنها می شه
باز هم خدا رو قربون
لوس بازیاتو قربون
قهر بازیاتو قربون
سکوت که بر پا می شه
آخ گریه هامو قربون
برق چشات ، ناز صدات ، قد و بالات ، ناز و ادات ، آه دلت ، اشک چشت ، لج بازیات ، خود خواهیات ، صدای پات ، وای که چشات ، لوس بازیات ، قهر بازیات
من سر تا پاتو قربون
قربون
برق چشاتو قربون
ناز صداتو قربون
هوا که پاییز می شه
تو گل بهارو قربون
قد و بالاتو قربون
ناز و اداتو قربون
دلم که غمگین می شه
حکم خدا رو قربون
برق چشات ، ناز صدات ، قد و بالات ، ناز و ادات
من سر تا پاتو قربون
آه دلت رو قربون
اشک چشت رو قربون
وقتی که آروم می شی
وای نفساتو قربون
لج بازیاتو قربون
خودخواهیاتو قربون
کاشکی که آدم بشی
آرزوهامو قربون
برق چشات ، ناز صدات ، قد و بالات ، ناز و ادات ، آه دلت ، اشک چشت ، لج بازیات ، خودخواهیات
من سر تا پاتو قربون
صدای پاتو قربون
وای که چشاتو قربون
دلم که تنها می شه
باز هم خدا رو قربون
لوس بازیاتو قربون
قهر بازیاتو قربون
سکوت که بر پا می شه
آخ گریه هامو قربون
برق چشات ، ناز صدات ، قد و بالات ، ناز و ادات ، آه دلت ، اشک چشت ، لج بازیات ، خود خواهیات ، صدای پات ، وای که چشات ، لوس بازیات ، قهر بازیات
من سر تا پاتو قربون
خزان
یا هو
خزان
تو که رفتی
گل باغچه مرا مسخره کرد
گفتم خزان تو هم در پیش است
...
12/2/1389
خزان
تو که رفتی
گل باغچه مرا مسخره کرد
گفتم خزان تو هم در پیش است
...
12/2/1389
به آینه که نگاه می کنی
یا هو
به آینه که نگاه می کنی
به یاد بیاور
من این تابلو را با بالاترین پیشنهاد خریدارم
...
12/2/1389
به آینه که نگاه می کنی
به یاد بیاور
من این تابلو را با بالاترین پیشنهاد خریدارم
...
12/2/1389
شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۹
حیف
یا هو
حیف
دلم میخاد صدات کنم
تا همیشه نگات کنم
حیف که صدام در نمیاد
حیف که چشام جون ندارن
11/2/1389
حیف
دلم میخاد صدات کنم
تا همیشه نگات کنم
حیف که صدام در نمیاد
حیف که چشام جون ندارن
11/2/1389
فخر
یا هو
حافظه ام به چشم هایم فخر می فروشد
تو فقط مهمان آنی
...
11/2/1389
حافظه ام به چشم هایم فخر می فروشد
تو فقط مهمان آنی
...
11/2/1389
اشتراک در پستها [Atom]