جمعه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۳
می روم ! اما نمی دانم به کجا ! تا کسی می آید و مرا می برد. به آن جا که ابدیت معنا می یابد . اما افسوس که در ابدیت افسوس معنای خود را می بازد و بی بهره می گردد . برای سفرابدی خود هیچ هیچ توشه ای ندارم . و کسی را نمی یابم که مرا یاریگر باشد . کاش می اندیشیدم و درست می اندیشیدم . کاش زودتر می اندیشیدم . کاش زودتر می رسیدم ... ( برای ابتدای نمایشنامه ی یونجه گلاسه )
عرفان چشمه
عرفان چشمه
اشتراک در پستها [Atom]