چهارشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۳
نگاهی بر نمایشنامه دام
بنام زلالی بخش اندیشه ها
نگاهی بر نمایشنامه دام
نوشته یآلفرد فرج
سوء استفاده ی قدرتمندان از کوچکان وزیردستان امری شایع بوده وهست که بس بسیارازآن شنیدهایم ِدیده ایم وخوانده ایم وامروزه نیزشاهدو شنونده وخواننده ی آنیم .قدرتمندان از زیردستان سوء استفاده کرده ودرراه رسیدن به اهداف خود جهده می بردند وتا آنجا که زیردستان برای آنها مناسب بودند از آنهاحمایت می نمودندوزمانی که دیگر نیازی به آنان نداشتند ویا حتی وجود آنهاممکن بودکه خطری را متوجه قدرتمندان نماید آنهاراچون زباله ای به گوشه ای می افکندندویاازبین می بردند.
این امر غیراخلاقی وغیر انسانی دررفتاروکردارافرادقدرتمندی که اهداف سوئی داشتند ویاگروههایی که به فکر منافع خود بودند ویااهدافی چون تروریسم رادنبال می کردندیاشیوهای چون شیوه ی گنگسترها راداشتندنمودی دو چندان می یابد.می توان از امیرکبیر ِ کمال الملک و...به عنوان افرادآزاده ای یادکردکه قربانی این روش حیوانی گشته اند وافرادخود فروش وبی وجودبی قید که کورکورانه خود رادراختیاربالادستان قرارداداه اندودرعاقبت به دام این بلاگرفتارشدهاند بسیار افزونند نمایشنامه دام نیز چنین موضوعی داردکه بارزترین خصیصه ی آن پس از موضوع جالب آن شخصیت پردازی آن است که لحظه لحظه وتا پایان روبه تکامل می رود:
عمده نمادی از قدرت به دستان که از غفلت بالادستان وحقارت زیردستان استفاده ای شیطانی کرده وسگانی را تربیت نموده که او رادرراه رسیدن به اهدافش یاری رسانند.
عبید یکی ازسگان تربیت شده که هنوز درانتهای ضمیروجوداو چراغ آدمیت سوسومی زند.عاصی نمادی اززیردستان خودفروخته که دیگرنه تنهابه کارمافوق خود نمی آیدبلکه برای اوخطرناک نیزمی باشد.
شایدمادراین نمایشنامه چندان نیازی به زمان ومکان نداشته باشیم زیرا این خط مشی درتمام زمانها وجود دارد.به عنوان مثال حضرت موسی (ع )رانیزمی توان از بزرگوارانی دانست که با این امردرگیربوده اند.
همواره خصیصه ای در وجود انسانها نهفته است که درلحظات بحرانی چون افساری بردهان انسان ها می افتد وآنها رابه طریقت حضرت دوست رهنمون می کند .این خصیصه رامادرعبید می بینیم که درمیانه ی نمایش عمل می کند اما از آنجا که انسانی که درباتلاقی بی وجودی افتد رفته رفته درآن فرو میرود عبیدبراین خصیصه غلبه می کندودرآخرنه تنها عاصی رابلکه عمره رانیز به کام مرگ می کشاند.
فرجام انسانهایی نیز که حضرت دوست رافراموش کند ودرراه باطل قدم گذارندنیزکاملا مشخص است وتاریخ نیز آن رابه ماثابت نموده که دردام نیز به خوبی به آن پرداخته شده که آن مرگ حقیرانه ی عمره وعاصی است .
تعیین جایزه برای عاصی وخطر لو رفتن عمره وعبید نیز نشان آن است که هیچ باطلی به ثمر نخواهد نشست وعاقبت امر دست تمام زشت کرداران رو خواهد شد.
انتخاب اسم دام نیز جای خود جالب است . عمره دامی گسترده تاافرادی چون عبید وعاصی رادرآن به دام اندازد ولی درپایان خود نیز دردامی گرفتار می گردد.
نسبت دادن کفتاربه عاصی وعلامت بین اووعبید که زوزه ی کفتاراست نیز جای تامل دارد که نشان از منش کفتار گونه ی آنان است وخود نشانه ای جالب .درابتدای کار تعلیق به خوبی رعایت شده وسوال برای تماشاچی وخواننده پیش می آیدوازسوال عاصی از عبید ونظر عبید درمورد رفتارعمره از بعداز ظهر به بعد نشات می گیرد.
نسبت دادن گردن کش وسمج به ماموردولت از سوی عمره نیزجالب است ماموردولت که به دنبال حقیقت وکشف جرائم می باشد وباج به کس نمی دهد از نظر عمره گردن کش وسمج است .درجای عمره می گوید : <پانصد پوند ِ برادرآدم راهم دشمن خونی می کند! > واین واقعیت مشکل جامعه ی به ظاهر متمدن امروزی ماست .
درجاهایی ازداستان حرفهاییاز دست دوستی ِ دوری از نامردی وحرمت نان ونمک توسط عبید مطرح می شود . بین چنان آدم هایی این مسائل مطرح است ِ حال جای شرم ندارد که بین خیلی ازما که ادعاهای جور واجورداریم حرمت این مسائل شکسته شده باشد؟
درجایی عمره می گوید: < مگردولت انتقام خودش را نمی گیرد؟ > انتقام گرفتن دولت یعنی رسیدن حق به دولت ودولت یعنی مردم .
خدایا ِ به آن که عقل دادی ِ چه دادی ؟ مثلی که آن رابه افراد گوناگون نسبت می دهند وهرگز شیرینی خود رااز دست نمی دهد. نفع که درانتظار عمره وعبید تنها نفع خویشتن مطرح است وسرنوشت واژهای است که برای عمره به درستی معنا نشده است .
درجایی عمره می گوید : <هرکاری که دوست حکم کند با قانون جور در می آید > ودولت واقعی یعنی مردم وبنابراین حکم با قانون دریک راستاست واین جای تامل دارد.
سوء استفاده ی قدرت به دوستان از زیردستان درجایی که عبید کشتن عاصی رابه عمره پیشنهاد می کند به خوبی آشکار می شود .
هیچ کس به اندازه ی خود انسان خویشتن را نمی شناسد وعدم اعتماد عبید وعمره به هم دراواخر کار از همین جا ناشی می شود.
امید آن که همه درراه حق قدم نهم واز متون نمایشی نه تنها درس کارگردانی بلکه درس زندگانی بیاموزیم .
با تشکر عرفان چشمه
عصر گاه 19/10/1380
نگاهی بر نمایشنامه دام
نوشته یآلفرد فرج
سوء استفاده ی قدرتمندان از کوچکان وزیردستان امری شایع بوده وهست که بس بسیارازآن شنیدهایم ِدیده ایم وخوانده ایم وامروزه نیزشاهدو شنونده وخواننده ی آنیم .قدرتمندان از زیردستان سوء استفاده کرده ودرراه رسیدن به اهداف خود جهده می بردند وتا آنجا که زیردستان برای آنها مناسب بودند از آنهاحمایت می نمودندوزمانی که دیگر نیازی به آنان نداشتند ویا حتی وجود آنهاممکن بودکه خطری را متوجه قدرتمندان نماید آنهاراچون زباله ای به گوشه ای می افکندندویاازبین می بردند.
این امر غیراخلاقی وغیر انسانی دررفتاروکردارافرادقدرتمندی که اهداف سوئی داشتند ویاگروههایی که به فکر منافع خود بودند ویااهدافی چون تروریسم رادنبال می کردندیاشیوهای چون شیوه ی گنگسترها راداشتندنمودی دو چندان می یابد.می توان از امیرکبیر ِ کمال الملک و...به عنوان افرادآزاده ای یادکردکه قربانی این روش حیوانی گشته اند وافرادخود فروش وبی وجودبی قید که کورکورانه خود رادراختیاربالادستان قرارداداه اندودرعاقبت به دام این بلاگرفتارشدهاند بسیار افزونند نمایشنامه دام نیز چنین موضوعی داردکه بارزترین خصیصه ی آن پس از موضوع جالب آن شخصیت پردازی آن است که لحظه لحظه وتا پایان روبه تکامل می رود:
عمده نمادی از قدرت به دستان که از غفلت بالادستان وحقارت زیردستان استفاده ای شیطانی کرده وسگانی را تربیت نموده که او رادرراه رسیدن به اهدافش یاری رسانند.
عبید یکی ازسگان تربیت شده که هنوز درانتهای ضمیروجوداو چراغ آدمیت سوسومی زند.عاصی نمادی اززیردستان خودفروخته که دیگرنه تنهابه کارمافوق خود نمی آیدبلکه برای اوخطرناک نیزمی باشد.
شایدمادراین نمایشنامه چندان نیازی به زمان ومکان نداشته باشیم زیرا این خط مشی درتمام زمانها وجود دارد.به عنوان مثال حضرت موسی (ع )رانیزمی توان از بزرگوارانی دانست که با این امردرگیربوده اند.
همواره خصیصه ای در وجود انسانها نهفته است که درلحظات بحرانی چون افساری بردهان انسان ها می افتد وآنها رابه طریقت حضرت دوست رهنمون می کند .این خصیصه رامادرعبید می بینیم که درمیانه ی نمایش عمل می کند اما از آنجا که انسانی که درباتلاقی بی وجودی افتد رفته رفته درآن فرو میرود عبیدبراین خصیصه غلبه می کندودرآخرنه تنها عاصی رابلکه عمره رانیز به کام مرگ می کشاند.
فرجام انسانهایی نیز که حضرت دوست رافراموش کند ودرراه باطل قدم گذارندنیزکاملا مشخص است وتاریخ نیز آن رابه ماثابت نموده که دردام نیز به خوبی به آن پرداخته شده که آن مرگ حقیرانه ی عمره وعاصی است .
تعیین جایزه برای عاصی وخطر لو رفتن عمره وعبید نیز نشان آن است که هیچ باطلی به ثمر نخواهد نشست وعاقبت امر دست تمام زشت کرداران رو خواهد شد.
انتخاب اسم دام نیز جای خود جالب است . عمره دامی گسترده تاافرادی چون عبید وعاصی رادرآن به دام اندازد ولی درپایان خود نیز دردامی گرفتار می گردد.
نسبت دادن کفتاربه عاصی وعلامت بین اووعبید که زوزه ی کفتاراست نیز جای تامل دارد که نشان از منش کفتار گونه ی آنان است وخود نشانه ای جالب .درابتدای کار تعلیق به خوبی رعایت شده وسوال برای تماشاچی وخواننده پیش می آیدوازسوال عاصی از عبید ونظر عبید درمورد رفتارعمره از بعداز ظهر به بعد نشات می گیرد.
نسبت دادن گردن کش وسمج به ماموردولت از سوی عمره نیزجالب است ماموردولت که به دنبال حقیقت وکشف جرائم می باشد وباج به کس نمی دهد از نظر عمره گردن کش وسمج است .درجای عمره می گوید : <پانصد پوند ِ برادرآدم راهم دشمن خونی می کند! > واین واقعیت مشکل جامعه ی به ظاهر متمدن امروزی ماست .
درجاهایی ازداستان حرفهاییاز دست دوستی ِ دوری از نامردی وحرمت نان ونمک توسط عبید مطرح می شود . بین چنان آدم هایی این مسائل مطرح است ِ حال جای شرم ندارد که بین خیلی ازما که ادعاهای جور واجورداریم حرمت این مسائل شکسته شده باشد؟
درجایی عمره می گوید: < مگردولت انتقام خودش را نمی گیرد؟ > انتقام گرفتن دولت یعنی رسیدن حق به دولت ودولت یعنی مردم .
خدایا ِ به آن که عقل دادی ِ چه دادی ؟ مثلی که آن رابه افراد گوناگون نسبت می دهند وهرگز شیرینی خود رااز دست نمی دهد. نفع که درانتظار عمره وعبید تنها نفع خویشتن مطرح است وسرنوشت واژهای است که برای عمره به درستی معنا نشده است .
درجایی عمره می گوید : <هرکاری که دوست حکم کند با قانون جور در می آید > ودولت واقعی یعنی مردم وبنابراین حکم با قانون دریک راستاست واین جای تامل دارد.
سوء استفاده ی قدرت به دوستان از زیردستان درجایی که عبید کشتن عاصی رابه عمره پیشنهاد می کند به خوبی آشکار می شود .
هیچ کس به اندازه ی خود انسان خویشتن را نمی شناسد وعدم اعتماد عبید وعمره به هم دراواخر کار از همین جا ناشی می شود.
امید آن که همه درراه حق قدم نهم واز متون نمایشی نه تنها درس کارگردانی بلکه درس زندگانی بیاموزیم .
با تشکر عرفان چشمه
عصر گاه 19/10/1380
اشتراک در پستها [Atom]