چهارشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۳

 

روایتی از عشق

می خوام از عشق بنویسم ! از عاشق و معشوق ! از طلب یاری و کمک کردن ! از اعتماد و توکل و نتیجه گرفتن ! از توکل که هر ناممکنی را ممکن می سازد ! و از عشق و نیرویی فراسوی ماده که هر نشدی را شد می نماید . می خوام یه خاطره نقل کنم . یه خاطره از یک نذر . از طلب کمک از امام حسن (ع) و یاری گرفتن . از یک معجزه ! آری معجزه !
امروز 7 / 3 / 1383 به سرایی توفیق حضور یافتم که در آن به طبع اخذ حاجتی از امام حسن ( ع ) مشغول به پخت شله زردی حاجتی بودند .
هنگامی که در از قابلمه ی مورد نظر برداشتند با صحنه ای روبرو گشتیم که اگر چه برای برخی حاضرین تازگی نداشت , لیکن برای بنده ی حقیر نخستین بار بود که رخ می داد :
بر روی سطح شله زرد به وضوح هر چه تمام تر واج (( ح )) حک شده بود . حاضرین این پدیده را قبول حاجت می دانستند ...
عرفان چشمه

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]