چهارشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۳
خر ما از كرگي دم نداشت
در روستا زندگي مي كنيم .خري داريم كه پدرم مي گويد پدر و مادر مرحومش وي رادرمزرعه ي ما بدنيا آورده اند
ولي چون از كرگي دم نداشت است ومردم روستا اين معلوليت جسمي اورا بسيار بزرگ مي پنداشتند وخرانه بافي هايي
مي كردند پدرم ترجيح داده بود تاازوي سواري وكارنكشد .بنابراين تامن يادم مي آيدخر عزيز درمزرعه ي ما ميخورد
و ميخوابيد درست برعكس من .
پس ازفوت مرحوم ابوي وخانم والده ي كره خر مزبوروبه عات عدم وجود برادروخواهري براي اين بزرگوار ونيز عدم
امكانات مالي مناسب ما چند سالي مي شد كه از هرگونه حيوان چهارپاي باركشي محروم بوديم واعمال طاقت فرساي اين
قشر زحمت كش راخودم من حيوان دوپاي نه چندان خطرناك انجام مي دادم .
چند ماه پيش فلك درچرخش خود تغيير عقيده داد وشانسي برما رونهاد ودرقرعه كشي يكي ازاين بانكها چند صد هزار
توماني به ماتعلق گرفت .پدرم با هزاررنج ومشقت وقرض وقوله مقداري ديگر پول فراهم كرد وبه انضمام پول بانك
وانت باري دست ده ‚دوازدهم خريداري نمود تا بلكه از زحمات ما ومخصوصا من گل پسرش كاسته شود ودر كارهاي
مزرعه كمك حا لمان باشد .
ولي همين كه از شهر وانت بار خريداري شده را به روستاي محل زندگيمان مي آورد طي تصادفي باعث مرگ فردي
بدبختانه بالغ شاغل ونان آورشد وخود نيز چپ كرده وبادست وپاوسرو…شكسته گوشه ي بيمارستان افتاد .
حال ما مانديم و:
1-ديه ي فرد مرحوم
2-هزينه ي درمان پدرم
3-ماشيني قراضه تراز قبل وبرباد رفتن پول بانك
4- كلي قرض وقوله
5-شكم هايي گرسنه
نتيجه ي اخلاقي:
خر ما از كرگي دم نداشت
عرفان چشمه
اشتراک در پستها [Atom]